يادداشت گنـج جنگ
 گنجينه جنگ در دل خود، گنجهاي فراواني دارد، سردار سوداگر يكي از اين گنجها بود.
روز 22 بهمن در مسير راهپيمايي پرشور مردم ايران پيامكي از يك دوست به دستم رسيد كه مرا در حيرت و حسرت فرو برد: «مراسم تشييع پيكر سردار حاج احمد سوداگر، فردا 9 صبح، مسجد ستاد كل»، عميقاً داغدار شدم چرا كه او برايم دوستي عزيز، آموزگاري مهربان و مشاوري امين بود.... 3 اسفند 1390-13:20:45 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرهاي از سردار سوداگر
 سردار سوداگر چهرهاي محبوب و محجوب يود كه اطرافيانش خاطراه هاي به ياد ماندني زيادي از اين سردار فقيد به ياد دارند. محمد معتمدي يكي از خوانندگان «فردا» خاطرهاي به ياد ماندني از ديدار خود با سردار سوداگر را براي فردا ارسال كرده است كه در ادامه متن آن را ميخوانيد:... 3 اسفند 1390-11:43:16 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطراتي از دفاع مقدس از زبان سردار سوداگر فرمانده اطلاعات، عمليات قرارگاه قدس
 يكي از بچههاي ديگر كه حادثه شهادتش را به ياد دارم، شريف مطوري از بچههاي خرمشهر بود. الان هم مزارش در خرمشهر است. او با واسطه جزء بچههاي اطلاعاتي شد. آنقدر شجاع و صبور بود و در شكستن خطوط دشمن از خود ايثار نشان ميداد كه بعضي وقتها غبطه ميخوردم. او عرب زبان بود و فصيح صحبت ميكرد، براي شناسايي در خاك دشمن ميرفت و يك يا دو روز آنجا ميماند. از سنگرهاي عراقي تغذيه ميكرد و برميگشت. او فردي بود كه روزي كه به محسن رضايي گفتم:... 3 اسفند 1390-11:32:41 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت عرشيان به انتظار ديدار تو صف كشيدهاند «ننه علي»
 ننه مرد، ننه به آرزويش رسيد، ننه تقدير و سرنوشت ديگر تمام شد، ننه به علياش رسيد، ننه بهشتيان انتظارشان به سر آمد، ننه! علي را ميگويم، تنها علي منتظرت نبود بلكه شهيدان اين مرز و بوم اسمشان همه علي بود و در بهشت به انتظار ديدنت صف كشيدند.... 3 اسفند 1390-11:16:00 ادامه مطلب |
|
|
عمومي شهيد محلاتي؛ نخستين گوينده صداي انقلاب اسلامي ايران
 شهيد شيخ فضل الله محلاتي از جمله روحانيون فعال و مبارزي به شمار مي رود كه به فرمان حضرت امام خميني (ره)، پا به پاي ملت در تسخير مراكز قدرت رژيم شاه تلاش خستگي ناپذيري را براي به ثمر رسانيدن پيروزي انقلاب اسلامي انجام داد. به گونه اي كه در حمله به مركز راديو براي نخستين بار، صداي انقلاب اسلامي توسط وي از راديو بر سر تا سر عالم طنين افكند.... 3 اسفند 1390-11:05:27 ادامه مطلب |
|
|
عمومي خلبانِ بيباك را مي شناسيد؟
 شهيد سهيليان و كشورى به همديگر وابستگى عاطفى خاصى داشتند. بعد از شهادت حميدرضا، دور احمد كشورى را گرفته بودند تا از خبر شهادت حميدرضا مطلع نشود. اما وقتى در اخبار راديو شهادت سهيليان را اعلام كردند، احمد كشورى هم شنيده بود. دوستانش مى گويند: شهيد كشورى به قدرى از شنيدن اين خبر ناراحت شد كه چند روز عزادار بود و غذا نمى خورد و مى گفت: «از وقتى حميدرضا شهيد شده احساس مى كنم يك بالم شكسته و نمى توانم پرواز كنم.»... 3 اسفند 1390-10:52:32 ادامه مطلب |
|
|
گزارش آشنايي با كتابخانه تخصصي دفاع مقدس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
 كتابخانه تخصصي جامع دفاع مقدس با هدف گردآوري، حفظ و نگهداري آثار مكتوب و اشاعه فرهنگ كتاب و كتابخواني در حوزه هشت سال دفاع مقدس رسماً در سال 1379 فعاليت خود را آغاز نمود. اين كتابخانه از سال 1384 بر اساس استاندارد كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران سازماندهي گرديد و هماكنون با مجموعهاي كمنظير شامل 29865 جلد كتب فارسي، لاتين و عربي، پاياننامه، جزوه (اطلس جنگ ايران و عراق، CD، نشريات ادواري، آرشيو مجلات) در اين حوزه فعاليت مينمايد.... 3 اسفند 1390-10:29:05 ادامه مطلب |
|
|
خاطره دوكوهه چگونه دوكوهه شد؟
 من مسئله انتخاب فرماندهي تيپ را گذاشتم روي دوش خودشان؛ چون نميخواستم آن حالت برادري حاكم ميان آنها با انتخابي كه از جانب من صورت ميگرفت، دستخوش لطمهاي بشود. لذا همانجا خودشان تصميم گرفتند و حاجاحمد براي فرماندهي تيپ پيشنهاد شد. آقاي شهبازي به عنوان قائممقام ايشان تعيين شد و حاجهمت هم مسئوليت رئيس ستاد پشتيباني تيپ را به عهده گرفت... 3 اسفند 1390-10:02:42 ادامه مطلب |
|
|
عمومي يادبود فرمانده تخريب لشكر سيدالشهدا/ استاد تخريب شاگرد عرفان آيت الله حق شناس بود
 شهيد نوريان علاوه بر توانمند كردن گردان تخريب به آموزشهاي تخصصي و عملياتي از توامند سازي همرزمانش به سلاح ايمان و تقوا غافل نبود. ايشان در ايامي كه در تهران و مرخصي بودند جزء حلقه شاگردان معنوي عارف و اصل حضرت آيت الله حق شناس بودند و ايشان علاقه خاصي به اين شهيد داشتند.... 3 اسفند 1390-09:46:33 ادامه مطلب |
|
|
روايت فاصله با خمپاره فقط چندصدم ثانيه
 سيمينوف را برداشتم و از سنگر دژبان بيرون زدم . يكي، دو متر مانده به سنگر، خمپاره افتاد روي دژباني. قبل از فرود خمپاره به خود گفتم نكند خمپاره به سرم بخورد.
در سنگر دژباني كه بودم ديدم چند خمپاره به فاصله كمي از هم دور و بر سنگر افتاد. عراقيها فهميده بودند كه يكي از آنجا آنها را قلقلك ميدهد. در آن بين دو تا خمپاره ديگر هم افتاد. يكي نزديك بود و ديگر هم آن طرف جاده فرود آمد. در فكر بودم جايم را عوض كنم يا نه.... 3 اسفند 1390-09:41:20 ادامه مطلب |
|
|
|