عمومي شرط شهيد مختاري براي ازدواج
 هنگامي كه تركش به او اصابت ميكند دستش را روي سينهاش ميگذراد و سه بار مي گويد: «يا حسين» «يا حسين»، «يا حسين» و بعد به شهادت ميرسد پيكرش را كه آوردند دستش همچنان روي سينهاش قرار داشت.... 18 بهمن 1390-10:31:04 ادامه مطلب |
|
|
خاطره 6خاطره از امدادگران در جبهه
 در حين عمل حالت عجيب در اتاق عمل حكمفرما بود، هر لحظه احتمال داشت خمپاره منفجر شود ، با ذكر و صلوات و با احتياط كامل بعد از دو ساعت تلاش با اتكا به خداوند متعال خمپاره بيرون آورده شد و عروق كه خونريزي فراوان داشت بررسي و جلوي خونريزي گرفته شد ، بعد از آن يك آتل گچي به دست او گرفته و به اتاق ريكاوري منتقل شد . مجروح موقع به هوش آمدن ذكر امام حسين بر لب داشت و شور و حال عجيبي به وجود آمده بود... 18 بهمن 1390-10:01:36 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطره يك رزمنده از حضور زنان امدادگر در خط مقدم
 يك رزمنده دوران دفاع مقدس ميگويد: بعضي از نقاط كه مناطق عملياتي دفاع مقدس مانند شلمچه، گلزار شهداي هويزه و منطقه دبحردان از قداست خاصي برخوردار هستند و حضور در اين فضاها و موقعيتها بركاتي دارد.
عبدالرضا مجدالدين رئيس مؤسسه آموزش عالي علمي كاربردي جهاد دانشگاهي در حاشيه بازديد كاروان راهيان نور جهاددانشگاهي خوزستان از مناطق عملياتي دفاع مقدس گفتوگو ميكرد، توضيح داد:... 18 بهمن 1390-09:48:52 ادامه مطلب |
|
|
خاطره روي پدر نديدم
 خيلي دلش مي خواست كه تنها فرزندش را قبل از شهادت ببيند و براي ديدن و بوييدنش لحظه شماري مي كرد. اما وقتي پاي ناموس و شرف ملتش از طرفي و قومي زياده خواه و متجاوز از طرفي به ميان آمد، آرزوهايش را فراموش كرد كه اگر نمي كرد و نمي كردند، امروزمان امروز نبود.... 18 بهمن 1390-09:46:57 ادامه مطلب |
|
|
روايت شهيد سيزده ساله ائي كه براي رفتن جبهه، دست به اعتصاب غذا زد
 مادر شهيد ميرمجتبي اكبري مي گويد: ميرمجتبي، متولد سال «1347» مهر ماه سال شصت، مي شد، «سيزده ساله» كلاس اول راهنمائي درس مي خواند.
وقتي گفت: مي خواهم به جبهه بروم، دلم لرزيد، خيلي كم سن و سال بود.
گفتم: اين چه وَضعشعه؟ صبح ميري مدرسه، شب هم كه تا بانگ خروس، مسجد را ول نمي كني؟ بخدا از دست ميري، ميرمجتبي!... 18 بهمن 1390-09:43:30 ادامه مطلب |
|
|
گزارش جنگ عراق عليه ايران از نگاه مطبوعات جهان/بيانيه حزب سوسياليست بعث شاخه انگليس
 مجموعه كتابهاي «جنگ ايران و عراق از نگاه مطبوعات جهان»،برگرفته از اسناد مطبوعاتي و بريده جرايد خارجي موجود در مركز ملي اسناد دفاع مقدس است كه پيشينه جمعآوري آن به روزهاي آغازين بحران و تشكيل دفتر تبليغات جبهه و جنگ باز ميگردد.... 17 بهمن 1390-11:30:21 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت شهادت نامه يك شهيد
 راستي خدا! امشب كه شب عشقبازي است. چه كساني را به حضور مي پذيري؟ كداميك از دوستانم را مي خواهي از بينمان ببري؟ اي كاش دل بي طاقتم صبر مي كرد و اين سوال را نمي كرد.
شايد بارها و بارها اين جمله را شنيده باشيد كه رزمندگان در سال هاي دفاع مقدس تبديل به عارفان بزرگي شده بودند كه بايد ساليان سال در طريقت بود تا بتوان به مقام والا رسيد اما آنچه كه اين نظر را كاملا ملموس مي نمايد، مطالعه دست نوشته ها و وصيت نامه شهداست كه به صورت عيني مي تواند براي ما نمايان گر اين نظريه باشد.... 17 بهمن 1390-11:22:34 ادامه مطلب |
|
|
روايت 8 ماه شكنجه از زبان رهبر انقلاب
 با همين چهره و قيافه و يقه باز كه يك چيزي هم به گردنش انداخته بود، نگاهي به من كرد و گفت: خامنه اي توئي؟ گفتم: بله. پرسيد: مرا مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: من منوچهري هستم و نگاه كرد به چهره من تا اثر حرفش را در صورتم ببيند. خيلي چيزها در باره اش شنيده بودم و فورا او را شناختم، ولي به روي خودم نياوردم. بعد گفت: «من تو را خوب مي شناسم. تو همان كسي هستي كه مثل ماهي از دست بازجو ليز مي خوري... 17 بهمن 1390-11:15:06 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مهران از مين پاك شد/ كنجانچم و قلاويزان يادآور رشادتها
 از ارتفاعات كنجانچم تا قلاويران آغاز سرزميني است كه در طول هشت سال دفاع مقدس نام خود را از خون شهدايي گرفته كه وجب به وجب آن بوي رشادت مي دهد و امروز مهران قهرمان، بعد از سالها انتظار از مين پاك شد.
كنجانچم، قلاويزان، تپ شني، ميمك، پيشينه پرافتخار شهري هستند كه امروز به مهران، سجده گاه رزمندگان اسلام لقب گرفته است.... 17 بهمن 1390-11:10:34 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات سبز از روزهاي تفحص
 نمي شد او را عقب برد.هركس مي رسيد، چيزي مي گفت.بعضي ها قمقمه آبشان را مي گذاشتند كنارش.من هم وقتي رسيدم،قمقمه آبم را گذاشتم كنارش وگفتم:برمي گردم.دير برگشته بودم.چند تا شقايق كنديم.رسيديم به يك شهيد.سه تا قمقمه پر از آب كنارش بود... 17 بهمن 1390-11:06:25 ادامه مطلب |
|
|
|