روايت خانه ما دوكوهه بود!
 حاجيه خانم به حميد ميگفت: حميد جان، بيا دامادت كنيم. ميگفت: ما با انقلاب وصلت كردهايم. بگذاريد كربلا و قدس را آزاد كنيم. حميدرضا در وصيتنامه اش نوشته بود:كدام واژه جز شهادت را مييابيد كه در مفهومش معنايي به عمق درياها ، به وسعت آسمانها و به عظمت عالم نهفته باشد و در مقابل اين همه شكوه شهادت، چه كوچك است دريا و چه حقير و پست است آسمانها و چه ضيق و كوچك است دنيا... شهادت آغاز حيات و هستي و پرواز نور و كمال است... 17 بهمن 1390-10:46:20 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت دلنوشته اي براي فكه
 واي فكه چه آسماني داري، چه خاكي چه عطشي. بار پروردگارا بگو اينجا كجاست؟ با من حرف بزن فكه، بگو از يارانت بگو، بگو آن زمان كه عاشقان خاكت جان خاكي را به روح آسماني تبديل مي كردند بر دامن حسين(ع) چه مي گفتند؟
آن زمان كه خسته از زندگي در اين دنياي گرگي بودم واردت شدم فكه. آن زمان كه ديگر توان راه رفتن نداشتم بر رمل هايت قدم نهادم. زماني كه نفس هايم به شماره افتاده بودم هوايت را تنفس كردم. وقتي كه از شدت عطش داشتم هلاك مي شدم عطشت را حس كردم.... 17 بهمن 1390-10:22:04 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با خواهران شهيد «مصطفي احمدي روشن»/ مصطفي ميگفت اگر در ايران شهيد نشدم به فلسطين ميروم/ داداش در معراج شهدا هم لبخند مي زد
 خواهر شهيد «مصطفي احمديروشن» ميگويد: داداشم به فكر خودش نبود، به فكر اطرافيان بودند كه هر روز اين دايره هواداري از ديگران گستردهتر ميشد؛ او ميگفت «اگر امكانش فراهم شود به فلسطين ميروم و با اسرائيل مبارزه ميكنم.»
قرار بود ساعت 3 بعد از ظهر منزل پدر شهيد «مصطفي احمديروشن» باشيم تا لحظاتي از فرزند شهيدش برايمان روايت كند؛ حاج مصطفايي كه شايد يك ماه پيش كسي از ما او را نميشناخت و شهادتش او را به تمام دنيا شناساند.... 17 بهمن 1390-10:13:23 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو خاطره شكنجههاي تكاندهنده زندانهاي ساواك به روايت «مرضيه دباغ»/ «مادر و دختر پتويي» كميته مشترك ضدخرابكاري چه كساني بودند؟
 در خاطرات مرضيه دباغ آمده است: مأموران به بهانه جلوگيري از خودكشي و حلقآويز شدن، چادر از سر من و دخترم گرفتند. صبح هر دوي ما را براي بازجويي و شكنجه بردند و چون پتو به سر داشتيم، خندههاي تمسخرآميز و متلكها شروع شد، «حجاب پتويي!» «مادر پتويي!، دختر پتويي!...» و يكي گفت «كجاست آن خميني كه بيايد و شما را با پتوي روي سرتان نجات دهد».... 17 بهمن 1390-09:35:59 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يك وجب خاك شلمچه
 سيد محمد در عمليات تكميلي كربلاي 5(شلمچه) زماني كه بچههاي مجروح گردان در منطقه محاصره بودند غيرتمندانه به سويشان شتافت و در حالي كه به خوبي ميدانست به چه مهلكهاي پا ميگذارد آخرين كلام به يادگار ماندهاش اين بود : به سوي جبههها ميروم تا ارباً اربا را تجربه كنم و تجربه كرد و شهد شيرين شهادت را به گونهاي نوشيد كه پيكر به خانه برگشتهاش قطعه قطعه بود... 16 بهمن 1390-11:52:48 ادامه مطلب |
|
|
عمومي شناسنامه عمليات كربلاي 5
 در اين عمليات بزرگ و طولاني كه با سنگين ترين و بيشترين پاتك هاي دشمن توأم بود چندين تن از فرماندهان برجسته ايراني از جلمه «حسين خرازي» فرمانده لشكر14 امام حسين عليه السلام اصفهان، «يدالله كلهر» قائم مقام لشكر27محمدرسول الله صلي الله عليه و آله تهران «حجت الاسلام و المسلمين عبدالله ميثمي» مسئول حوزه نمايندگي حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبياء، «اسماعيل دقايقي» فرمانده سپاه بدر، «شاه مراد» فرمانده تيپ قمر از چهارمحال و بختياري و «زنگي آبادي» مسؤول آموزش لشكر41 ثارالله عليه السلام به شهادت رسيد... 16 بهمن 1390-11:45:41 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو خواب خواهر يك شهيد چگونه تعبير شد؟
 يك جانباز قطع نخاع از گردن گفت: مردم و مسئولان بايد به اهداف شهدا و جانبازان احترام بگذارند و به وظيفه خود در قبال خون شهدا به خوبي عمل كنند.
سردار غلامحسين صفايي ضمن تاكيد بر ولايتپذيري، دليل گمراهي مردم در زمان حضرت علي(ع) و امام حسين(ع) را دور شدن از ولايت ذكر و تصريح كرد: در آن زمان مردم چون مطيع ولايت نبودند و از او فاصله گرفتند به بيراهه رفتند.... 16 بهمن 1390-11:43:02 ادامه مطلب |
|
|
عمومي شهيدي كه نشاني مزارش را براي مادرش نوشت
 چند روز مانده بود كه برود جبهه به او گفتم: پسرم بيا ازدواج كن، من مي خواهم كه نشاني خانه ات را داشته باشم، چادرم را بندازم روي سرم، بيايم در خانه ات، در بزنم.
ما جنگ را بيشتر از زبان رزمندگان شنيده ايم، حماسه دلپذيري دارند مادارن شهدا كه كمتر به آن پرداخته شده است.
خانم زهرا مستمند نيازمند، مادر «شهيد اردشير رحماني» فرمانده گردان ضد زره «لشكر 25 كربلا» نيز يكي از شير زناني است كه در مورد فرزند شهيدش مي گويد:... 16 بهمن 1390-11:40:08 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت رنج جانسوز خواهر شهيد و همسر جانباز
 آهاي مردم/ اين زن را كه مي بينيد! همسر مردي است؛ كه سال ها در جبهه جنگيده؛ چندين بار مجروح شده؛ تير خورده، تركش، شيميائي شده؛ چهل و پنج درصد هم جانبازي داشت....
اين زن غيرتمند؛ «بي بي بيدرنامني» داغ هاي ديگري هم ديده است. پسرانش بيماري خوني گرفته اند، يك جوان 21 ساله اش مقابل چشم بي بي و شوهرش پرپر شد.... 16 بهمن 1390-11:36:34 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با يكي از مبارزان انقلاب اسلامي/ روايتي جديد از نحوه تهيه و توزيع اعلاميه هاي امام
 احمد شيخي در خاطرات خود گفت: من با ضبط هاي ريلي ضبط ميكردم و با حوصله آنها را از نوار پياده مي كردم، ميخواستيم تايپ كنيم اما وسيله تايپ نداشتيم.
شايد به جرات بتوان ادعا كرد كه تاريخ اجتماعي ايران از همان دوران مبارزه مردمي عليه رژيم شاهنشاهي پر رنگ تر مي شود. جايي كه مردم به صورت خودجوش و نه با همكاري و حمايت ابرقدرت هاي جهان توانست جزيره ثبات جهان را براي آنها كه خيال خام داشتند به يك خطر جدي تبديل نمايند.... 16 بهمن 1390-11:25:00 ادامه مطلب |
|
|
|