روايت روايت شيخ حسين انصاريان از ايام جنگ - 1/ حاج همت جگر داشت اين هوا
 بيش از 20 بار حاج همت را ديدم. يك بار نديدم اين جوان ذره اي ترس در وجودش داشته باشد. همچين فرماندهي مي كرد كه انگار يك لشكر از فرشته هاي الهي پشت سرش هستند؛ جگر داشت اين هوا.
حجتالاسلام حاج شيخ حسن انصاريان بينياز از معرفي است. همه او را به عنوان خطيبي دانشمند ميشناسند. جذبه سيما و جاذبه صداي بم و كشيدهاش نيز مزيد بر علت شده تا مردم در هر مجلسي كه او سخنران است حضوري باشكوه داشته باشند.... 20 دي 1390-11:15:02 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو خلبان هوانيروز چگونه يك تيپ دشمن را منهدم كرد؟ خاطرهاي از عمليات كربلاي 5
 ديماه مصادف با ايام انجام «عمليات كربلاي 5» در سال 1365 است. موفقيتهاي جمهوري اسلامي ايران در اين عمليات بزرگ و احتمال پيروزي نظامي قريب الوقوع آن،دنيا را به اين نتيجه رساند كه راههاي به پايان رساندن جنگ را با تصويب قطعنامه 598 هموار سازد،قطعنامهاي كه در آن براي اولين بار به نظرات ايران توجه شده بود.... 20 دي 1390-10:47:19 ادامه مطلب |
|
|
خاطره سرلشكر شهيد ستاري و «عمليات كربلاي 5»
 هيچ يك از پرسنل نميدانستند كه عملياتي در راه است. شب 19 ديماه 1365 ، شهيد سرلشكر ستاري فرمانده نيروي هوايي ارتش و شهيد سرلشكر اردستاني يك ساعت قبل از عمليات با من صحبت ميكردند ولي خبر انجام عمليات را به من نگفتند.
جملات بالا بخشي از خاطره سرهنگ «خسرو جهاني» فرمانده «سايت موشكي كوثر 8» در عمليات كربلاي 5 است.... 20 دي 1390-10:44:46 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت خواندني شهيد شوشتري از شهيد كاظمي/ دشمن نميدانست احمد از كجا ميآيد، فقط ميدانست حتما ميآيد!
 سردار شهيد نورعلي شوشتري ميگفت: آن جوان ساده و بيغل و غش آن رزمنده بينام و درجه كه در ابتداي جنگ ديدم، فرماندهي شد برومند و نامآور كه آوازه رشادت او به دشمن هم رسيده بود. دشمن نميدانست كه حاج احمد از كدام طرف ميآيد فقط ميدانست حتماً ميآيد!
سردار شهيد نورعلي شوشتري از فرماندهان زمان دفاع مقدس، در طول جنگ رشادتها و از خودگذشتگيهاي بسياري از خود به جا گذاشت.... 20 دي 1390-10:33:42 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت رزمنده كربلاي پنج كه در نماز جماعت به شهادت رسيد
 در منطقه عملياتي «كربلاي 5» در شلمچه، علي هنگام ركوع ركعت اول، به نماز رسيد؛ تكبير گويان وارد سنگر شد و به نماز ايستاد و در هنگام ركوع ركعت دوم، يك گلوله توپ فرانسوي در نزديكي سنگر به زمين نشست و تنها علي را به ملكوت فرستاد.
شب جمعه بود؛ سيزده ساله بودم؛ درسهايم را مرور كردم؛ دير وقت بود كه علي به خانه آمد وضو گرفت و بدون خوردن شام به اتاقش رفت؛... 20 دي 1390-10:31:37 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو سردار سعيد مهتدي جعفري به روايت همسر شهيد
 19 دي ماه سال 62 بود كه با سعيد ازدواج كردم؛ نمي دانستم قرار است روز سالگرد ازدواجمان با تاريخ شهادتش يكي شود.زمان جنگ بود.من در آزمايشگاه بيمارستان شهيد بهشتي دزفول كار مي كردم و او در جبهه مي جنگيد....
فروغ دهقاني، همسر شهيد سعيد مهتدي جعفري اظهار داشت: 19 ديماه سال 62 بود كه با سعيد ازدواج كردم؛ نمي دانستم قرار است تاريخ سالگرد ازدواجمان با تاريخ شهادتش يكي شود. آن موقع زمان جنگ بود.... 19 دي 1390-11:44:14 ادامه مطلب |
|
|
خاطره ناگفته هايي از نحوه ي شهادت صياد / ادامه ي خاطرات منتشر نشده اي از شهيد صياد شيرازي
 در سال 67 به خاطر مرجان و همدردانش به فكر تأسيس انجمني براي رسيدگي به كودكان استثنايي افتاد . موفق شد علما ، روان شناسان و مسؤولان را به ميدان بكشاند و سميناري براي چگونگي رسيدگي به كودكان استثنايي برگزار كند.
علي صياد شيرازي از اول جواني تشنه ي معارف ديني بود و در جلسات مذهبي حضور فعال داشت.... 19 دي 1390-11:26:13 ادامه مطلب |
|
|
گزارش جنگ عراق عليه ايران از نگاه مطبوعات جهان/ دو پهلو بودن وضع تبعيديان ايراني تحتالحمايه عراق در جنگ
 مجموعه كتابهاي «جنگ ايران و عراق از نگاه مطبوعات جهان»، برگرفته از اسناد مطبوعاتي و بريدهي جرايد خارجي موجود در مركز ملي اسناد دفاع مقدس است كه پيشينه جمعآوري آن به روزهاي آغازين بحران و تشكيل دفتر تبليغات جبهه و جنگ بازميگردد.... 19 دي 1390-11:02:36 ادامه مطلب |
|
|
روايت كربلاي 5 به روايت دشمن
 آن چه خواهيد خواند روايتي از عمليات كربلاي 5 به زبان يك افسر عراقي است كه حاوي نكات بسيار تكان دهنده اي است:
در منطقه جسر خالد، افسران، سربازان خود را به سرقت از منازل مردم بصره وادار ميكردند. سرهنگ ستاد اسماعيل الشطري از اين راه بيش از پنجاه دستگاه تلويزيون رنگي دزديد! كارهاي ناشايست زيادي توسط افسران در بصره صورت گرفت.... 19 دي 1390-10:57:10 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات منتشر نشده اي از شهيد صياد شيرازي
 تيمسار خشمگين بود . چنان خشمگين كه حتي صدايش مي لرزيد . دوستانش بعدها اعتراف كردند كه در تمام مدت دوستي بلند مدتشان هرگز او را چنين نديده بودند. او حتي براي نخستين بار بر سرشان داد زده بود كه: « شما چطور توانستيد بدون اجازة ي من دست به چنين كاري بزنيد ؟ »
كسي در آن لحظه جرأت جواب نداشت . هر چند آن ها همان وقت هم كه تصميم به چنين كاري گرفتند ، از عواقبش بي اطلاع نبودند ، اما نه در اين حد !... 19 دي 1390-10:41:13 ادامه مطلب |
|
|
|