عمومي آمريكا هم نتوانست بابايي را عوض كند
 كشور آمريكا با تمام زرق و برقش، نتوانست عباس را به خود جلب كند و عباس همان عباسي بود كه در هنگام گذراندان دوره مقدماتي، به دليل اين كه آسايگاهش در طبقه دوم رو به روي آسايگاه دختران بود، تقاضاي انتقال به طبقه اول كرده بود.
در چهاردهم آذرماه سال 1329 در يكي از محروم ترين نقاط شهرستان قزوين در خيابان سعدي و در يك خانواده مذهبي كه آتش عشق به امام حسين (ع) و اهل بيت از آن زبانه مي كشيد، كودكي به دنيا آمد كه بعدها باعث افتخار هر ايراني بود. نام او را به ياد علمدار كربلا، عباس نهادند.... 19 مرداد 1390-10:04:04 ادامه مطلب |
|
|
عمومي يادبود خلبان شهيد عباس بابايي/ گارد مسلح به احترام شهيد پيشفنگ
 امروز روز بزرگي است. روزي است كه اسماعيل به مسلخ عشق رفت.نادري مي داني من امروز بايد در قزوين باشم، آخه تعزيه داريم. به پدرم گفته بودم نقش كوچكي هم براي من در نظر بگيرد.
صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عيد سعيد قربان، تيمسار بابايي به همراه سرهنگ خلبان بختياري با يك فروند هواپيماي اف 5 دو نفره، در پايگاه هوايي تبريز به زمين نشست. به محض اين كه هواپيما به زمين مي نشيند، سرهنگ خلبان علي محمد نادري و تعدادي ديگر از خلبانان به استقبال مي آيند. بعد از اين كه وارد ساختمان فرماندهي مي شو... 18 مرداد 1390-12:41:04 ادامه مطلب |
|
|
خاطره ماجراي پوتين هاي كهنه تيمسار چه بود
 پوتين ها را از زمين برداشتم و نگاهي به آن انداختم، با كمال تعجب دريافتم كه علاوه بر فرسودگي، كف پوتين ها نيز سوراخ است. با خود انديشيدم، حتماً تيمسار با آن حجب و حيايي كه دارند نخواستهاند تقاضاي پوتين نو كنند.
در طول جنگ تحميلي، مدتي مسئوليت پشتيباني و تداركات (مارون 1) دزفول را به عهده داشتم. چند باري تيمسار بابايي را در لباس بسيجي در جاهاي مختلف ديده بودم و مي شناختم.... 18 مرداد 1390-12:38:43 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت مقام معظم رهبري از شهيد بابايي
 رهبر معظم انقلاب درباره شهيد بابايي مي فرمايند: بنا بود شهيد بابايي اين پايگاه را اداره كند. كار سختي بود. دل همه مي لرزيد؛ دل خود من هم كه اصرار داشتم، مي لرزيد، كه آيا مي تواند؟ اما توانست.
معظم له در 23 ديماه 1383 در ديدار مسؤولان عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي خاطره اي از شهيد عباس بابايي نقل كرده اند كه به اين شرح است:... 18 مرداد 1390-12:16:12 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفت وگو با جانباز شيميايي اكبر منوچهري: 12روز در كما بودم
 اكبر منوچهري مي گويد: پس از عمليات كربلاي 5 به تهران برگشتم و به همراه مادرم به زيارت شاه عبدالعظيم رفتم، در راه بازگشت به يك باره حالم بد شد و12 روز در كما بودم.
امدادگران نيروهايي بودند كه در طول 8 سال دفاع مقدس در مناطق مختلف عملياتي و پابه پاي رزمندگان در عرصه هاي نبرد و در سخت ترين صحنه ها كه شايد تصورش نيز براي آدمي مشكل باشد،... 18 مرداد 1390-12:08:34 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يادداشت منتشر نشده شهيد «مهدي رجببيگي»؛ آنگاه كه از بيعت با تاريكي و غيبت نور خسته شدي، قرآن بخوان
 شهيد «مهدي رجببيگي» در يادداشتي آورده است: آنگاه كه از بيعت با تاريكي و غيبت نور خسته شدي، و آنگاه كه نسيان، گريبانت را گرفت و عصيان، دامانت را و معصيت خويش را معصوميت پنداشتي، قرآن بخوان.
شهيد سرافراز «مهدي رجببيگي» سال 1336 در شهر دامغان به دنيا آمد و از سال 1354 در رشته مهندسي راه و ساختمان دانشگاه تهران به تحصيل پرداخته و در فعاليتهاي دانشجويي شركت مؤثر و فعال داشت.... 18 مرداد 1390-12:03:26 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت نامه شهيده نسرين افضل به همسرش
 شهادت بالاترين درجهاي است كه يك انسان ميتواند به آن برسد و با خونش پيامي ميدهد به بازماندگان راهش. همسرم بدان كه من نسرين كسي كه تو را دوست دارد، شهادت راهم بسيار دوست ميدارم چون خداي خود را در آن زمان پيدا ميكنم.
از تو ميخواهم...... 18 مرداد 1390-11:31:11 ادامه مطلب |
|
|
عمومي تفاوت شكنجه اسراي والفجر 8 با ديگران/ ابعاد تازهاي از وحشي گري رژيم بعث عراق در مورد اسراي ايراني افشا شد
 براي اعتراف گيري از اسراي ايراني، از تجربيات شكنجه عليه كردها و شيعيان عراق سود ميجستيم. سپس از ابتكارات روسها و كشورهاي بلوك شرق نيز در اين راه كمك ميگرفتيم و با خريد وسايل شكنجه پيشرفته از شرق و مركز اروپا، آن را عليه ايرانيها به كار ميبرديم.
سرهنگ ستاد عبدالرشيد عبدالباطن رئيس واحد بازرسي گارد رئيس جمهوري عراق ميگويد:... 18 مرداد 1390-11:23:42 ادامه مطلب |
|
|
خاطره «رمضان در جبهه» / خاطره يك راننده از ماه رمضان در جبهه
 غلامرضا حيرتمفرد از جمله رانندگاني است كه در دفاع مقدس در جبههها حضور داشت. اين رزمنده در خاطرهاي برخي اتفاقات چند روزه يكي از ماههاي رمضان در جبههها را روايت ميكند.
وي ميگويد: رمضان سال 1361 بود. شغلم رانندگي بود و بيشتر اوقات مأمور بردن وسايل تداركاتي و پشتيباني به جبههها و تحويل آن در خط مقدم بودم. سيم خاردار،دستك،نبشي،پليت،كيسه گوني و كمكهاي اهدايي به جبههها از جمله وسايلي بود كه همه هفته از شهرستانهاي دوردست خصوصا شرق كشور بارگيري كرده و به خطوط مقدم جبهههاي جنوب غربي كشور ترا... 18 مرداد 1390-11:18:39 ادامه مطلب |
|
|
روايت قيمت زولبيا در دوران اسارت چقدر بود
 چند روز از ماه رمضان گذشته بود. خليل عراقي - مسئول فروشگاه - اعلام كرد كه زولبيا براي فروش آورده است. بچهها هم به غير از پولي كه براي صندوق مي گذاشتند، مابقي را دادند مسئول آسايشگاه تا زولبيا بخرد.
ماه مبارك رمضان فرا رسيده بود. به جز عدهي معدودي كه سخت مريض بودند، همه روزه ميگرفتند. بچهها تمام شب را به دعا و مناجات ميپرداختند. شب زندهداريهاي ماه مبارك، اجر ويژهاي هم داشت و آن شانس بيرون رفتن از آسايشگاه بود.... 18 مرداد 1390-11:13:22 ادامه مطلب |
|
|
|