يادداشت نامه همسر شهيد چراغي به شوهرش / نامه بنويس، نترس از اينكه جوهر خودكارت تمام شود
 از شما مي خواهم موقع نامه نوشتن، مرا راهنمايي كني، چون به قول امام، شما در خيل كارواني هستيد كه به مقصد نزديك شده ايد، ولي ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم. در هر صورت، من تو را بيشتر از آنچه كه فكرمي كني مي شناسم. به اميدي روزي كه تمام مردان و زنان حزب الله به آخرين خط كمال برسند.... 1 مرداد 1390-10:43:11 ادامه مطلب |
|
|
گزارش قربانيان شيميايي استان كرمانشاه؛ اسناد گمنام مظلوميت يك ملت
 سئوال اين است كه آيا قرار است زرده، نسار ديره، نودشه و ساير مناطق شيميايي شده استان كرمانشاه را فراموش كنيم؟ آيا زرده به فراموشخانه اذهان عمومي مي رود و آنجا جزيره گمنامي جاودانه است؟
آخرين روز تير ماه 1367 بود كه روستاي زرده از توابع شهرستان دالاهو استان كرمانشاه كه آن زمان 1141 نفر جمعيت داشت توسط رژيم بعثي صدام بمباران شيميايي شد و بر اين اثر 275 نفر از ساكنان اين روستا كه بيشتر آنان زنان و كودكان بودند، شهيد شدند.... 1 مرداد 1390-10:09:18 ادامه مطلب |
|
|
خاطره يك ربع مانده به شهادت
 با بيست نفر از دوستان جيرفتي در بستان همكار بودم. هر جا كه ميرفتيم، با هم بوديم. بين ما دوستي و صميميت زيادي پديد آمده بود.
يك روز كه از رقابيه به استراحتگاه برگشته بودم تا نماز بخوانم...
با بيست نفر از دوستان جيرفتي در بستان همكار بودم. هر جا كه ميرفتيم، با هم بوديم. بين ما دوستي و صميميت زيادي پديد آمده بود.... 30 تير 1390-10:42:39 ادامه مطلب |
|
|
مصاحبه دكتر محمد جواد لاريجاني ، مسئول مذاكرات قطعنامه 598 /توان ديپلماسي ما در زمان جنگ به علت توان رزمندگان بود
 حضرت امام (ره) به نحوي با تلخي اين قطعنامه را پذيرفتند و تلخي اين پذيرش به خاطر حوادثي بود كه در جبهه ها اتفاق افتاده بود و در اين حوادث دولت آقاي مير حسين موسوي نقش منفي بسيار چشمگيري داشتند يعني آقاي موسوي براي اين كه مجدداً در پست نخست وزيري بماند دست به يك تحركاتي زد و اين تحركات در جبهه ها آثار بسيار منفي از خودش باقي گذاشت .... 30 تير 1390-10:38:47 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شهيدي كه بعد از شهادت گريه كرد
 هميشه ميگفت: آدم نبايد در فكر اسارت باشد و بيشتر اوقات يا مطالعه ميكرد يا ورزش/ پس از جنگ خيلي چيزها آشكار ميشود. آن وقت است كه ميفهميد ما چه كشيدهايم. ما اگر اسيريم، ذليل نيستيم. ما در اينجا با عزت هستيم. ترجيح ميدهيم گرسنه باشيم؛ اما آبرويمان حفظ شود. اگر بدانيد كه چقدر از ما ميترسند، اينها اسير ما هستند نه ما اسير اينها... 30 تير 1390-10:26:44 ادامه مطلب |
|
|
سخنراني جنگ نعمت است ، چون ...
 سخنراني منتشر نشده ي استاد قرائتي در جمع رزمندگان لشكر 41 ثارالله كرمان در ماه ها پاياني جنگ تحميلي... 30 تير 1390-10:04:04 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايتي از روزهاي پاياني جنگ/ آيا اينجا آخر خط است
 افكارم، آزارم ميدهد. منصور و اسفنديار هم، سرشان را انداختهاند پايين و رفتهاند توي فكر. آيا اينجا آخر خط است؟ آيا بايد همه چيز را تمام شده تلقي كرد؟ ميبينم كه سكوت و ركود است كه اين افكار را، به ذهنم ميآورد.
محمدرضا بايرامي يكي از بهترين نويسندگان عرصه دفاع مقدس. قلم شيوا و زيباي ايشان بسيار دل نشين است. كتاب «هفت روز آخر» اين نويسنده مربوط به روزهاي پاياني جنگ است كه برشي از آن را برايتان انتخاب كرده ايم:... 30 تير 1390-09:55:00 ادامه مطلب |
|
|
عمومي يادي از سالگرد عمليات شهادت طلبانه در بغداد: براي «عباس» «دوران» ما كه به علقمه زد
 شعله هاي آتش شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر مي شد تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان شجاع نيروي هوايي ارتش قرار گرفت ...، پس از شكست نيروهاي صدام در عمليات بيت المقدس، جايگاه سياسي دشمن در جهان متزلزل شد. عمليات رمضان در حال شكل گيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد.... 30 تير 1390-09:51:15 ادامه مطلب |
|
|
گزارش بمناسبت 29 تيرماه؛ مروري بر عمليات والفجر دو
 پس از عمليات والفجر مقدماتي، بار ديگر شرايط جنگ به نحوي مطرح شد كه به نظر ميرسيد با افزايش تواناييهاي نظامي دشمن، بدون تغييرات اساسي در شيوه نبرد، ادامه جنگ مشكل خواهد بود. از اين رو، تا رسيدن به آن نقطه لازم بود روند عملياتها ادامه يافته تا از ركود جبهه به مدت زياد جلوگيري شود.
پس از بحث و بررسي مناطق مختلف مقرر شد، عملياتهاي والفجر 2، 3 و 4 انجام شود.... 30 تير 1390-08:56:27 ادامه مطلب |
|
|
خاطره فرمانده گردان پلاكم را شكست (3)
 منو گذاشتند روي برانكارد و حركت كردند. چند قدمي كه رفتيم سوت خمپاره اومد و منو انداختند رو زمين. داد زدم . اونها نميفهميدند و فقط سوت خمپاره را ميشنيدند.
باز بلند شدم. چند قدمي باز سوت خمپاره كه مي آمد پرتم مي كردند. درد زيادي داشتم. داد ميزدم منو نبريد نميخواهم منو ببريد. شما رو به خدا. گريه ميكردم . ناله ميكردم. قسم ميخوردن كه ديگر منو رو زمين نيندازند.... 29 تير 1390-11:51:05 ادامه مطلب |
|
|
|