گزارش اولين گزارش از سفر به مناطق جنگي
 جنازههاي زنگ زده آخرين تجاوز بعثيها در نزديكي ايستگاه حسينيه يك چشم انداز تنها نبود بلكه اين تانك ها زنگار فلسفهاي است كه ميگويد تجاز مي كنم پس هستم!
راه اندازي كاروان راهيان نور جهت بازديد از منطق عملياتي جنوب كشور ، به سال هاي 73 و 74 باز مي گردد كه البته به صورت بسيار محدود انجام مي گرفت. در اواخر دهه 70 ، تشكل هاي دانشجويي به يكباره اين حركت فرهنگي را به اوجي باورنكردني رساندند.... 17 اسفند 1389-09:31:24 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو عباسپور: افتخارم اين است كه خدا خواسته مرا جانباز ببيند
 علي عباسپور گفت: بر اثر اصابت يك توپ 120، پاهايم را از دست دادم؛ در فرودگاه باختران خواستم به موهايم دست بكشم كه متوجه شدم، دست چپم هم قطع شده؛ خنديدم و از اينكه خدا خواسته مرا جانباز و بي دست و پا ببيند، به خود افتخار كردم.... 17 اسفند 1389-09:12:24 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو روايتي از هديه امام خميني (ره) به همسر شهيد كاظمي
 همسر شهيد «سيدكاظم كاظمي» گفت: پيش از ازدواج با شهيد كاظمي، در خواب ديدم كه يكي از پاسداران بيت امام (ره) از طرف ايشان يك اصول كافي برايم آورد كه گوشه آن به خط ايشان نوشته شده بود «تقديم به دختر عزيزم ليلا مصلايي». تعبيرش را كه پرسيدم، گفتند احتمالاً همسرت از سادات است.... 17 اسفند 1389-09:12:25 ادامه مطلب |
|
|
خاطره يك قمقمه عطش
 چند تا شهيد توي اردوگاه بودند. از آن هايي كه توي اسارت شهيد شدند. رفتيم مرتبشان كنيم، بگذاريمشان يك گوشه.
زير بغل يكيشان را گرفتم كه بلندش كنم، ديدم روي دستش يك چيزي نوشته. دستش را آوردم بالا.
نوشته بود: «مادر از تشنگي مردم.»... 16 اسفند 1389-12:29:22 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو سردار شهيد رضا قائمي به روايت همسر شهيد: امام رضا(ع) را زيارت كرد و رفت
 او كه از چند ماه پيش قطع نخاع شده بود و بدنش حسي نداشت، در لحظات آخر گويي جان دوباره گرفته بود. بلند شد و به سمت حرم امام رضا (ع) تعظيم كرد، نشست و لحظاتي بعد در حال اداي سلام به ثامن الائمه (ع) به شهادت رسيد.... 16 اسفند 1389-12:09:34 ادامه مطلب |
|
|
عمومي هر چه هست همينجاست؛ توي كوچههاي خاكي (فتحالمبين)
 اگر تپه به تپه، وادي به وادي اين سرزمين زبان داشت از حماسههاي فرزندان اين سرزمين ميگفت. از پل ناجيان كه عبور ميكني، به شيارهاي معروفي ميرسي كه ماههاي نخست جنگ، شاهد حماسههاي بسيار بودند: شيار شيخي، شيار المهدي، شيار شليكا.... 16 اسفند 1389-12:09:34 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت خدايا!
 هميشه ميخواستم كه شمع باشم، بسوزم، نور بدهم و نمونهاي از مبارزه و كلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم. ميخواستم هميشه مظهر فداكاري و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بكشم. ميخواستم در درياي فقرغوطه بخورم و دست نياز به سوي كسي دراز نكنم. ميخواستم فرياد شوق و زمين وآسمان را با فداكاري و آسمان پايداري خود بلرزانم. ميخواستم ميزان حق و باطل باشم... 16 اسفند 1389-10:29:09 ادامه مطلب |
|
|
خاطره سرنيزه
 سرتيپ صبري سرش را گذاشته بود روي ميز و داشت چرت ميزد. اسير زيرچشمي نگاهي دواند دور تا دور سنگر. دلش ميخواست براي دقايقي هم كه شده پلك روي پلك بگذارد. كلافة خواب بود. كمي با طناب دور دستش ور رفت. هر چه فشار آورد، نتوانست گره كور آن را ذرهاي شل كند.... 16 اسفند 1389-10:20:54 ادامه مطلب |
|
|
خاطره مروري بر فرماندهي سردار شهيد حاجعلي محمديپور
 سخنرانياش كه تمام شد رفتم پيشش و گفتم:حاج آقا، ماشين پايگاه بسيج آماده است كه شما را برساند، گفت: نه. نيازي نيست، ماشين هست. رفته بود كنار جاده ايستاده بود تا با ماشينهاي عبوري برگردد، دست آخر هم بعد از چند ساعت انتظار با يك ماشين برگشته بود. تراكتور.... 16 اسفند 1389-09:53:11 ادامه مطلب |
|
|
گزارش گزارش از پايان دهمين كتاب سال شهيد غنيپور
 مراسم پاياني دهمين جايزهي ادبي شهيد حبيب غنيپور (يكشنبه، 15 اسفندماه) در حوزهي هنري برگزار شد.
اميرحسين فردي - مدير مركز آفرينشهاي ادبي حوزهي هنري - در اين مراسم گفت: دهمين سال جايزهي شهيد غنيپور است؛ اين زمان براي ما مثل برق و باد گذشت؛ نفهميديم چطور آمد و چطور شد.... 16 اسفند 1389-09:37:32 ادامه مطلب |
|
|
|