خاطره درباره كتاب «گمشده من»، روايت فرمانده سپاه وقت از علي هاشمي
 دلتنگي براي آن سال ها، دلتنگي براي شنيدن صداي رعب آور انفجار و ديدن پيكر پاره پاره هموطنان نيست كه هر كس اندك بهره اي از انسانيت داشته باشد به چنين چيزهايي دل نخواهد بست. دلتنگي براي آن سال ها دلتنگي براي باوري است كه اين روزها حكم «كيميا» را دارد.... 5 دي 1389-09:46:47 ادامه مطلب |
|
|
خاطره حميد داودآبادي/ فقط به عشق بچه هاي باصفاي انديمشك
 همين طور كه داشتيم از حاشيه ي خياباني در دزفول مي رفتيم، با صداي ترمز شديد وانت تويوتايي كه پشت سرمان ايستاد، هر سه از جا پريديم. برگشتم و با عصبانيت داد زدم: «هوش ش ش ش بابا». يك باره چشمم به داخل تويوتا افتاد و رحمان را ديدم كه داشت مي خنديد.... 5 دي 1389-09:41:25 ادامه مطلب |
|
|
خاطره حكايتي از يك بسيجي و آيت الله جوادي آملي؛ نماز آخر
 در سال هاي جنگ تحميلي، هر چند وقت ، حضرت آيت الله جوادي آملي به منطقه مي آمدند و به بچه ها سري ميزدند و به قول معروف به رزمنده ها روحيه مي دادند و از آنان روحيه مي گرفتند.
در يكي از اين سفرها با يك نوجوان 15ـ14 سالي تهراني آشنا شدند كه خيلي باصفا بود. در موقعيت منطقه اي آنجا ارتفاعي بود كه پايين آن يك چشمه و جاده وجود داشت كه دشمن حجم آتش سنگيني را روي آن مي ريخت.... 5 دي 1389-09:28:28 ادامه مطلب |
|
|
گزارش جنگ عراق عليه ايران از نگاه مطبوعات جهان/ سئوالها و پاسخهايي درباره جنگ ايران و عراق
 خبرگزاري آسوشيتدپرس تحقيقي درباره جنگ عراق و ايران و ريشهها و پيامدهاي آن انجام داد. اين تحقيق به صورت سئوال و پاسخ منتشر شد. بخشي از اين تحقيق بدين شرح است: ريشه درگيري ميان ايران و عراق چيست؟ عقبنشيني نيروهاي انگليسي از منطقه خليج فارس بين سالهاي ١٩٦٨ تا ١٩٧١ رقابت ديرين فارسها و عربها را كه به دو هزار سال پيش باز ميگردد، زنده كرد.... 5 دي 1389-09:28:28 ادامه مطلب |
|
|
خاطره سحرگاه بعد از فراق حضرت امام (ره)
 فرداي آن شبي كه امام عزيز(ره) به جوار رحمت الهي پيوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حيرت، تفألي به قرآن زدم؛ اين آيۀ شريفۀ سورۀ كهف آمد: «وامّا من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا يسرا؛ و اما كسي كه ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نيكو خواهد داشت، و ما دستور آساني به او خواهيم داد؛... 4 دي 1389-11:05:28 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با مرضيه عليخاني، جهادگر حاضر در محاصره سوسنگرد
 زن ايراني در دورههاي مختلف، غيرت و حميت خود را به نمايش گذاشته است. يكي از آن عرصهها جنگ تحميلي بود كه به عنوان تاريخي روشن، در سوابق زن مسلمان و محجبه ايراني درج شد و يادآور زنان صدر اسلام گرديد و نشان داد، حجاب و متانت، مانع حضور اجتماعي زنان نيست.... 4 دي 1389-10:55:34 ادامه مطلب |
|
|
خاطره داداش من فرماندهي لشكره ...
 شب در چادر نشسته بوديم تا غذا بخوريم، درست روبهروي تعقلي نشستم. هي به صورتش نگاه كردم كه زيرچشمي نگاه كرد و مثلا ميخواست بيمحلي كند. غذا را كه خورديم، گفتم:
- راستي اسم شما چي بود؟
جوان خندهرويي كه پهلويش نشسته بود و هميشه دهانش تا بناگوش باز بود، با صدايي كلفت گفت:
- اين؟ اين اسمش تققوليه. تققولي تققولي.... 4 دي 1389-10:11:16 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتگو با مادر چهار شهيد دفاع مقدس
 به علي گفتم: عليجان كي بر ميگرديد؟ گفت: مامان اگر با هواپيما آمديم زخمي هستيم، اگر با ماشين آوردنمان شهيد شديم و اگر هم خودمان آمديم كه سالم هستيم. اين حرف او براي من خاطرهاي به ياد ماندني شد.
مادر شهيدان جواد نيا ، با اين كه داغ چهار جوان رشيد خود را بر دل دارد ، از چنان روحيه اي برخوردار است كه انسان را تحت تاثير قرار مي دهد. طوفان فتنه ها و بازي هاي روزگار هيچ خللي در باورهايش ايجاد نكرده و چون كوه به پاي آن چيزي كه فرزندانش را برايش فدا كرده ايستاده است.... 4 دي 1389-10:02:22 ادامه مطلب |
|
|
خاطره قلب انسان در مشت ابوترابي
 يكي از نمايندگان صليب سرخ به نام «ميشل» كه هر 45 روز تا دو ماه يكبار براي بازديد و گرفتن آمار اسرا به اردوگاه مي آمد، بسيار مؤدبانه در كنار آقاي ابوترابي مي نشست و غرق در سخنان ايشان مي شد.
مأموريت اين شخص دو سال طول كشيد و پس از آن ديگر خبري از او نشد .... 4 دي 1389-10:02:22 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت از تو نميگويم
 چقدر هي كوچه را به اميدِ آمدنت چراغان كردم. چقدر هي پاي پياده كوچهها را به اميد نشاني از تو رفتم، هر جا هر كارواني آمده و هر همسنگري از تو آزاد شد، قاب به دست راه افتادم و هي سؤال كه: آقا صاحب اين عكس را نميشناسي؟ آقا همسلول شما نبود؟ آقا زنده است؟ خبري از او داريد ... آقا ... آقا ...... 4 دي 1389-09:28:53 ادامه مطلب |
|
|
|