گفتگو Malaysian official urges support for Iranian nuclear program
Kuala Lumpur, Dec 29- Member of Islamic Party of Malaysia (PAS) said on Tuesday that world independent countries should establish a front to back Iran s nuclear program against west pressures.... 10 دي 1388-12:44:20 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خميني قائد
از چهار ستون بدنم خون مي ريخت. شده بودم مثل يك آبكش چون نتوانستند روي پا نگهم دارند، مرا در پتويي گذاشتند و به پشت خط منتقل كردند.
آرم سپاه روي لباسم بود و براي عراقيهايي كه به هيچ اسيري رحم نمي كردند، معلوم بود كه بايد با من چگونه رفتار كنند.... 10 دي 1388-10:32:28 ادامه مطلب |
|
|
خاطره انتقامجويي
به ياد دارم، برادري را كه وقتي در مقابلش به حضرت امام توهين كردند، او نيز در جواب، به صدام حسين فحش داد و عراقيها جهت انتقام جويي و به بهانة عمل جراحي، پاي تركش خورده اش را قطع كردند. و از اينگونه صحنه ها بسيار اتفاق مي افتاد. آنها از فرياد و ضجة بچه ها لذت مي بردند. حالت جنون و ددمنشانه اي داشتند كه شكار خود را با زجر و عذاب و شكنجه به قتل مي رساندند.... 10 دي 1388-10:23:45 ادامه مطلب |
|
|
خاطره صلوات بچه ها
اردوگاه العماره در منطقه اي كويري قرار دارد، جايي كه تابستاني گرم وسوزان و زمستان خشك دارد و از سه قطعه، قاطع يك و دو و سه تشكيل شده است. در عمليات بيت المقدس عدهاي از بسيجيان را به اردوگاه كمپ هشت بردند. فرمانده آنجا تازه عوض شده بود. او فردي به نام سرگرد محمد بود كه از نظر پليدي كم نظير بود.... 10 دي 1388-10:10:39 ادامه مطلب |
|
|
خاطره نماز خميني
شبي از شبها، يكي از اسراء به نام «بيات» - كه اهل «ماكو» بود ليسانس داشت و در اسكاتلند تحصيل كرده بود- نيمة شب برخاست و نماز شب خواند. فرداي آن روز «خيرالله» به عراقيها گزارش داده بود: «فلاني نصف شب، نماز خميني خوانده» آنها هم اسير را خواسته و سيلي محكمي به او زده بودند كه چرا نماز خميني مي خواني؟... 10 دي 1388-10:01:27 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آن ديدار فراموش نشدني
بيست و هشتم مهر 63 بود كه به آغوش ملت بازگشتم. دو روز را در تهران به صورت قرنطينه گذرانديم. شب اول كه در بيمارستان، قرنطينه بوديم نماينده نخست وزير وقت جناب آقاي مهندس موسوي به ديدار ما آمد و اظهار داشت پس از قرنطينه براي ملاقات با امام و مسئولين كشور آماده باشيد. بهترين وعده و خبري كه در عمرم مي شنيدم همين خبر بود.... 9 دي 1388-11:34:36 ادامه مطلب |
|
|
خاطره اسم امام
چند روز بعد از رفتن حاج آقا، ابوترابي يكي از تيمسارهاي عراقي آمد كه به اصطلاح براي ما سخنراني كند. نگهبانان عراقي بچه ها را در يكي از آسايشگاه ها جمع كردند و دقايقي بعد، تيمسار عراقي آمد. وقتي اسم امام خميني را آورد، همه بچه ها با صداي بلند صلوات فرستادند.... 9 دي 1388-11:18:05 ادامه مطلب |
|
|
خاطره صلوات
شما هم بايد عليه رهبر و رژيم كشورتان شعار بدهيد». او در بين صحبت هايش هر زمان كه از امام نام مي برد، بچه ها صلوات مي فرستادند. وقتي ديد نمي توانند جلو صلوات بچه ها را بگيرند، چنان عصباني شد كه گذاشت و رفت.... 9 دي 1388-10:50:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره تونل مرگ
روزي كه به اتفاق چهل و نه نفر ديگر از اردوگاه رماديه 7 به موصل، كمپ 1 برده شديم، شب هنگام بود كه به محل جديد رسيده و دشمن بدون اينكه ما را بشناسد، همه را به داخل اتاقها فرستاد.
صبح روز بعد بعثيها تازه متوجه شدند كه ديشب پنجاه نفر را چرا آرام به زندان فرستاده اند؛... 9 دي 1388-08:01:20 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو همسر شهيد خلبان پورمختار: همسرم را از شكل انگشتانش شناسايي كرديم
همسر شهيد خلبان غلامرضا پورمختار گفت: همسرم قبل از پرواز با هليكوپتر پلاك خود را به پسرم داد اما طي حمله موشكي عراق به شهادت رسيد، تمام بدنش در آسمان سوخت و زماني كه جسمش به زمين رسيد، او را از شكل انگشتانش شناسايي كرديم.... 9 دي 1388-08:01:20 ادامه مطلب |
|
|
|