عمومي اجراي وصيتنامه يك شهيد در حج
خانواده يكي از شهداي جنگ تحميلي پس از گذشت 27 سال موفق به اجراي بخشي از وصيت نامه اين كبوتر سفر كرده به عرش الهي در سرزمين وحي شده اند. ...... 10 آذر 1387-09:06:40 ادامه مطلب |
|
|
عمومي خرمشهر واقعا كجاست؟
تا حالا فكر كردي تو گرماي 50 درجه ي خوزستان، تو كوچه پس كوچه هاي خرمشهر دفاع كردن يعني چي؟ تا حالا فكر كردي تو گرماي 50 درجه، اسلحه و مهمات و آرپي جي روي دوش دفاع كردن، يعني چي؟... 10 آذر 1387-09:00:56 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات جانباز شهيد شهيميايي
آنچه كه مي خوانيد برگه هايي از دفتر خاطرات يك شهيد شيميايي است كه بصورت روزانه دسته بندي شده است.
مدتي است به صرافت افتاده ام خاطراتم را پاكسازي كنم. وقتي صفحات انبوه دفترچه ي خاطراتم را يك يكي ورق مي زنم و خاطرات شيرين، تلخ، تكان دهنده و خاطره انگيز را مرور مي كنم دلم مي گيرد.... 10 آذر 1387-08:11:43 ادامه مطلب |
|
|
عمومي پل معلق
حتماً كار سختي بود بلند كردن ستوني به ارتفاع بيستمتر و پهناي يك بغل پر، اما هر جوري بود كشيده بودنش بالا، كنار پايهاش ـ يعني همان جايي كه قبلاً علامت سفيد زده و بعد كنده بودند تا لولههايي پهنتر از ستونها را درش چال كنند و دورش را سيمان بگيرند... 10 آذر 1387-07:44:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره براي اولين بار بود كه گريه كردن جهانآرا را ديدم
آن شب به مقرمان در مدرسه رفتيم و پس از اقامه نماز و سجده شكر، بچهها دور هم نشسته و مشغول تعريف شدند:
- ديدي چطور...؟
- من اون ور خيابون...... 10 آذر 1387-07:37:51 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت سيد شهيدان اهل قلم سيد مرتضي آويني
حرم عشق كربلا ست و چگونه در بند خاك بماند آنكه پرواز آموختهاست و راه كربلا ميشناسد و چگونه از جان نگذرد آنكس كه ميداند جان بهاي ديدار است.... 10 آذر 1387-07:28:42 ادامه مطلب |
|
|
عمومي امير سرتيپ شهيد احمد كشوري
شهيد كشوري در تيرماه 1332 در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبيرستان را به ترتيب در (كياكلا) و (سرپل تالار) – دو روستا از روستاهاي محروم شمال – و سه سال آخر را در دبيرستان (قنه) بابل گذراند.... 9 آذر 1387-10:44:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره تب سنج در ليوان چاي
پرستار چون حجاب خوبي نداشت و من نميخواستم ايشان اين كار انجام بدهد . يك روز كه تب سنج را براي مشخص شدن تب در داخل دهانم گذاشت. من بلافاصله به خانمم كه همراه من بود.... 9 آذر 1387-09:29:03 ادامه مطلب |
|
|
خاطره عجب سعادتي بود
تو گودال گير افتاده بوديم و دشمن پيدرپي آتش ميريخت. دل رو زديم به آتش و از دهانة گودال بيرون آمديم. كمي كه رفتيم منورهاي دشمن هوا را روشن كرد. چند لحظه گذشت. ما به زمين چسبيده بوديم. كمكم تعداد منورها بيشتر و بيشتر شد.... 9 آذر 1387-09:22:05 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت سرفه هايم مجال ميخواهم اندكي حس وحال ميخواهم
سرفه ميكند. سرفه ميكند. راه ميرود سرفه ميكند. نگاه ميكند سرفه ميزند. ايستاده ، نشسته ،خوابيده ،خواب وبيداريش به هم آميخته ، باز سرفه ميكند . در تكرار اهنگ هاي ملايمي كه جنجره اش ميسرايد (211 ) روز از سال را روزه است.... 9 آذر 1387-09:16:10 ادامه مطلب |
|
|
|