عمومي عباس بابايي از نگاه همسرش
شب رفتن ، توي خانه كوچكمان ، آدم هاي زيادي براي خداحافظي و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفري مي شدند. عباس صدايم كرد كه برويم آن طرف ، خانه سابقمان . از اين خانه جديدمان ، كه قبل از اين كه خانه ما بشود موتورخانه پايگاه بود، تا آن يكي راه زيادي نبود .
رفتيم آن جا كه حرف هاي آخر را بزنيم . چيزهايي مي خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهناي صورتش را گرفته بود. نمي خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت ((مواظب سلامتي خودت باش ، اگر هم برگشتي ديدي من نيستم ….))... 17 مرداد 1387-11:16:42 ادامه مطلب |
|
|
گزارش گزارش صحنههايي از عمليات حضرت مهدي (عج)
گلولهها هم چنان بدون وقفه صفيركشان از بالاي سرمان ميگذشتند و سكوت سنگين نيمه شب را درهم ميشكستند و هر چند دقيقه يك بار خمپاره مزدوران زوزه كشان بر در و ديوار نيمه مخروبه شهر فرود ميآمد و خانه اي ديگر را به آتش ميكشيد و... روزها هم عده اي از برادران تا نزديكي مزدوران بعثي ميرفتند و به آنها ضرباتي ميزند و بر ميگشتند و عده اي ديگر از برادران براي كندن كانال به طرف ديگر از رودخانه ميرفتند. چند روز و شب به همين منوال گذشت تا اين كه روز 24 اسفند 59 (دو روز قبل از عمليات) فرا رسيد. در آن روز ب... 17 مرداد 1387-11:07:16 ادامه مطلب |
|
|
خاطره اين زنده ست، شهيد نشده!
بعد از انفجار گلوله توپ در كنارم، من بي هوش شدم. چهره هاي آشنايي را در نزديكم ديدم. شهدا بودند كه به استقبالم مي آمدند. اصغر وصالي( فرمانده ام)، جلوتر از بقيه بود. از من پرسيد: چرا نيامدي پيش ما؟ و بعد همراه آنها رفتم.
سردار فضلي و سردار دقيقي، بعد برايم تعريف كردند كه ما مي خواستيم تو را در سطح فرماندهي تشييع جنازه بكنيم! براي همين تو را برديم و در سردخانه گذاشتيم و به آقاي خزاعي گفتيم كه اين شهيد را فعلا رويش بنويسيد شجاع و بگذاريدش كناري تا عمليات كه يك مقدار به سر و سامان رسيد، ما مي خواهيم... 17 مرداد 1387-10:49:35 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو دغدغه يك جانباز اجراي عدالت است
موج آتش خمپارههاي دشمن تمام دشت را روشن كرده بود. تانكها به سمت ما پيشروي ميكردند كه بر اثر تير مستقيم يكي از تانكهاي دشمن به شدت از ناحيه بازو و پهلو زخمي شدم و در فاصله 10 متري بين زمين و آسمان چندين بار در هوا چرخيدم و بعد در جايي نزديك خاكريز به زمين خوردم. توان حركت نداشتم...
سرهنگ قدرتالله حبيب پور متولد سال 46 است كه هماكنون در سپاه پاسدارن مشغول به فعاليت است.... 17 مرداد 1387-10:39:48 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتگو با يك جانباز
جانباز يعني نمونه بارز توانمندي
جانباز يعني كسي كه به خاطر هدفش از دست ، پا و چشم خود بگذرد و تلاش كند با اهداي جان خود دشمن متجاوز را از كشور بيرون كند.
عباس ميرزايي 43 ساله منطقه مجروحيت عمليات مقدماتي والفجر يك سال 61 از ناحيه كتف و آرنج و كمر مورد اصابت تركش قرار گرفته است. وي در حال حاضر در خبرگزاري فارس مشغول فعاليت است.... 17 مرداد 1387-10:34:09 ادامه مطلب |
|
|
عمومي شهيد كاظم اخوان
كاظم اخوان در سال 1338در خانوادهاي مذهبي در يكي از محلات قديمي اطراف حرم در مشهد مقدس متولد شد. به دليل تقارن با ميلاد امام كاظم (ع)، نام كاظم را براي او برگزيدند، پدرش از خادمان بارگاه ملكوتي امام رضا (ع) بود و بعد از سالها انتظار كه همچون پير كنعان در فراق يوسف گمگشته خود چشم به راه بود، پس از 12 سال رنج ومحنت بي خبري از فرزند نقاب در خاك كشيد و با اندوه و حسرت ديدار جوان خود در دل خاك سرد جاي گرفت. مادرش صديقه حائريزاده؛ معلم بود.... 17 مرداد 1387-09:50:17 ادامه مطلب |
|
|
خاطره موصل، اردوگاه پنج هزار آزاده
عراق دومين منطقه اى را كه براى نگهدارى اسرا انتخاب كرد شهر «موصل» بود. موصل با وجود اينكه در كردستان عراق واقع شده است اما همچون استان «الانبار» يكى از شهرهايى بود كه طرفداران حزب بعث و صدام در آن اكثريت مطلق را داشتند و وجود چند قلعه پيش ساخته در اين منطقه آدم را به حيرت وامى داشت كه اين قلعه ها به چه منظور ساخته شده اند.... 17 مرداد 1387-09:16:23 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آمدم جبهه فقط بخاطر اينكه زنم از خونه بيرون كرد(شوخ طبعي ها)
آوازه اش در مخ كار گرفتن و صفر كيلومتر بودن و پرسيدن سوال هاي فضايي به گوش ما هم رسيده بود. بنده خدا تازه به جبهه آمده بود و فكر مي كرد ماها جملگي براي خودمان يك پا عارف و زاهد و باباطاهر عريانيم و دست از جان كشيده ايم. راستش همه ما براي دفاع از ميهن مان دل ازخانواده كنده بوديم اما هيچكدام مان اهل ظاهر سازي و جانماز آب كشيدن نبوديم. مي دانستيم كه اين امر براي او كه خبرنگار يكي از روزنامه هاي كشور است باورنكردني است.... 16 مرداد 1387-13:18:17 ادامه مطلب |
|
|
خاطره همه داوطلب عبور از ميدان مين شدند/خاطرهاي از شهيد ايرج
ايرج آقابزرگي از سرداران شهيد استان چهارمحال و بختياري است كه در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد.
اين شهيد بزرگوار با شركت در عمليات بيتالمقدس در آزادسازي خرمشهر حضور داشته و در خاطرهاي در اين زمينه آورده است: در مرحله سوم عمليات بيتالمقدس، دشمن مبادرت به ايجاد ميدان مين وسيعي كرده و وضعيتي بحراني براي رزمندگان ما كرده بود.... 16 مرداد 1387-13:02:12 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو اتحاد اسرا مانع رسيدن منافقان به اهدافشان ميشد/گفتوگو با يك آزاده دفاع
يك آزاده دوران دفاع مقدس اتحاد ميان اسرا را بسيار محكم توصيف كرد و گفت: اتحاد ميان اسرا مانع از رسيدن منافقان به اهدافشان ميشد.
شمس الله يوسفي در تشريح خاطرات مربوط به دوران اسارتش در عراق گفت: در 31 تير ماه سال 67 بدست نيروهاي عراق اسير شدم. پس از اسير شدن به مدت 10 روز در اردوگاهي در شهر بعقوبه نگهداري و بعد از آن به شهر تكريت عراق انتقال داده شدم.... 16 مرداد 1387-12:47:25 ادامه مطلب |
|
|
|