گفتگو روايتي از «حبيب دلها» در گفتوگو با سردار باغباني/ شهيد لكزايي؛ سرداري كه پدر «بسيجيان» و «خادمالشهداء» بود
 جانباز سرافراز و سردار شهيد اسلام، ابوالشهيد «حاج حبيب لكزايي»، جانشين فرمانده سپاه سلمان، 25 مهر ماه سال گذشته، در سالروز شهادت امام جواد (ع) و همزمان با سومين سالگرد شهداي وحدت پس از تحمل 24 سال رنج ناشي از جراحات و مصدوميتهاي دوران جنگ و دوري از ياران شهيدش، در حالي كه بيش از 60 تركش در بدن داشت، به سوي همرزمان عرشنشينش پر پرواز گشود.... 15 مهر 1392-08:59:15 ادامه مطلب |
|
|
روايت با كاروان عشق
 شهيد جزايري در شب عمليات و لحظاتي قبل از اعلام رمز به رزمندگاني كه همراه او هستند مي گويد: « مي خواهم اعتراف كنم كه مدت هاست سخت عاشق اهل بيت (عليهم السلام) شدم. عجيب است اسم پيامبر(صلّي الله عليه و آله) و علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) و حسين(عليه السلام) را كه مي شنوم منقلب مي شوم... 15 مهر 1392-08:37:18 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطراتي از ارادت شهدا به اهل بيت عليهم السلام
 بچه ها در منطقه ي سيستان و بلوچستان، آن طور كه شايسته ي يك مسلمان واقعي بود در ابعاد مختلف كار مي كردند. سال هاي اول پيروزي، انقلاب از مراسم محرم تاسوعا و عاشورا، خبري نبود.
اين عزيزان در اين زمينه هم پا به ميدان گذاشته دسته هاي سينه زني و زنجيرزني به راه انداختند.... 15 مهر 1392-08:34:37 ادامه مطلب |
|
|
روايت حكم خاكي كه ميتپيد!
 نگذاشتم حرفش تمام شود با همان حالت جدي پرسيدم: «يعني واقعاً خاك تو دستتان تكان ميخورد؟» گفت: «بله حاج آقا! انگار چيزي توي دستم بالا و پايين ميرفت!»
باور كنيد اگر قرار باشد همين حالا بخواهم از كرامتها و معجزههاي شهدا چيزي بگويم، ميتوانم فيالبداهه فهرستي بلندبالا از عنايات بيمثال سربه داران وادي دلدادگي برايتان رديف كنم.... 15 مهر 1392-08:28:19 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت قرآن خواندن شهيد بروجردي؛ «بشين قرآن بخون!»
 عصباني شده بودم، گفتم: «سه ساعته فرماندهي عمليات كردستان رو پشت در معطل كرده»، گفت: «جوش نخور، روايتي هست ... شروع كرد همان روايت را براي خودم گفتن.» گفت: «بشين قرآن بخون!»... 15 مهر 1392-08:26:41 ادامه مطلب |
|
|
عمومي اين شهيد را بهتر بشناسيم
 برادر رضا سليماني كم سنترين شهيد استان زنجان ميگويد:رضا هميشه ميگفت مطيع امر ولايت فقيه هستم و بايد براي حفظ اسلام به جبهه بروم.... 14 مهر 1392-14:02:49 ادامه مطلب |
|
|
روايت امير خلبان حسين خليلي: روايت بزرگترين ابتكار نيروي هوايي در حمله به دشمن
 بزرگترين ابتكار نيروي هوايي اين بود كه دشمن با 100 فروند و ما با 140 فروند عليه آنها حمله كنيم و نيروي هوايي در آن روز به جنگ تانكها هم رفت.... 14 مهر 1392-12:08:59 ادامه مطلب |
|
|
خاطره غذايي كه صياد شيرازي از خوردنش امتناع كرد
 صياد شيرازي تا نگاهش به غذا افتاد اخمهايش در هم رفت و گفت: فرستاديد از سنندج غذا بخرند؟ بگو اين را ببرند، براي ما غذاي سرباز بياورند. گفتم: قربان! خوشبختانه امروز تمام سربازان از همين غذا تناول ميكنند.... 14 مهر 1392-11:51:49 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شيري به نام اسكندر
 لنگان لنگان راه افتادم. كنار فرمانده اردوگاه، گروهباني ايستاده بود، با هيكلي تنومند و چهار شانه. بعداً فهميدم نامش عبدالقادر است. وقتي ديد دارم به آن وضع ميروم، ناگهان نعره زد و گفت: هرول!... 14 مهر 1392-11:47:58 ادامه مطلب |
|
|
روايت كتك خوردن به خاطر كفشهاي كتاني
 بنده كه با كفش كتاني در عمليات حضور پيدا كرده بودم، عراقيها از من پرسيدند: «تو چرا كتاني پوشيدي؟!» جوابي نداشتم بدهم؛ به خاطر پوشيدن كفشهاي كتاني مرا كابل و شلاق زدند.... 14 مهر 1392-09:28:51 ادامه مطلب |
|
|
|