روايت سردار مجاهدت هاي خاموش كردستان به روايت فرزند شهيد
 پدر رو به من كرد و گفت: مصطفي! تو پسر بزرگ مني! من شهيد مي شوم. دوستانم همه شهيد شدند، ديگر تعلقي به اين دنيا ندارم، بعد از شهادت دوستانم و اين همه داغ و دوري ديگر نمي توانم و نمي خواهم در اين دنيا بمانم.
شهيد ورمقاني بسيار با ادب و متين بود، به طوري كه يكي از فرماندهان سپاه پس از چندي نشست و برخاست با شهيد ورمقاني از ادب وي متعجب شده و گفته بود اگر ذره اي از ادب حاجي را به تمام دنيا تقسيم كنيم بدون شك كسي را به عنوان بي ادب نخواهيم داشت.... 18 تير 1392-08:25:06 ادامه مطلب |
|
|
روايت پيرمردي كه زير شكنجه بعثيها براي امام دعا ميكرد
 صبحها بعد از نماز مينشست و دعا ميكرد؛ معنويتش خيلي بالا بود. يك روز بعثيها ريختند داخل و همه را زدند؛ به پيرمرد گفتند: «تو اينجا چه ميخواني؟» او گفت: «به كوري چشم دشمنان براي امام خميني رهبر عزيزم دعا ميكنم».
پير و جوان به فرمان امامشان براي جهاد رفته بودند و تا آخرين قطره خونشان هم پاي اين عهدي كه بسته بودند، ايستادند.... 18 تير 1392-08:13:48 ادامه مطلب |
|
|
عمومي زنداني كردن فرمانده تيپ به جرم تهيه سرپناه براي نيروهايش
 وقتي اواخر اسفند ۶۱، پس از تحمل مدت حبس مجددا به دوكوهه برگشتم، اصلا تو حال خودم نبودم. يك روند گريه ميكردم. حرف من اين بود؛ چرا بايد من را نزديك يك ماه در بدترين شرايط زنداني كنند؟ به جرم اينكه رفتم و چادرهاي خالي را براي بچههاي بيسرپناه بسيجي آوردم تيپ.
تمامي رزمندگان لشكر 27 محمدرسول الله(ص) چه آنهايي كه از نزديك با حاج رضا دمخور بودند و چه از دور وصف حال او را شنيده بودند، همگي متفقالقول بر يك نكته تاكيد دارند كه حاج رضا «بمب روحيه و خنده» در لشكر بود.... 18 تير 1392-08:09:53 ادامه مطلب |
|
|
عمومي گذري به ديار قهرمانان سرخ جامه كاشان/مادري براي هشت شهيد
 راست گفتهاند كه عصر، عصر غربت لالههاست، كسي ديگر از شهيدان حرفي نميزند. چفيهها كه سالها يار بچهها بودند و هميشه گرهگشاي كار رزمندگان، به دست فراموشي سپرده شدهاند. از وصيتنامهها خبري نيست كه نخوانده رها شدهاند. پلاكها كه تا ديروز تنها شناسنامه هويت مردان مبارز بودند و امروز نشان گمنامي شدهاند براي مادران شهدا...
اين بار ميخواهم از صبر و استقامت اسطورههاي مقاومت بگويم؛ از مادران شهدا. از امالبنينهايي كه درس ارادت را در آستان زينبي آموختند.... 17 تير 1392-10:02:14 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو اولين خنثي كننده بمب شيميايي:تاول؛ تاوان بي پروايي در عالم عشق / دستي كه رو شد
 آن شيشه ها كه پر مي شد من بين دست خودم واين بمب، يك دست ديگري را حس مي كردم كه دست مرا كنترل مي كردو مي بردو برميگرداند .براي شيشه بعدي .دوتا شيشه را پر كردم آوردم به بازرسان تحويل دادم.
گنجينه هاي جنگ هنوز استخراج نشده اند حضور در كنار جانبازان و يادگاران دوران جنگ گواهي بر اين مدعاست.... 17 تير 1392-09:27:22 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو افتخارم اين است كه تمام عمرم را در جبهه گذرانده ام/ من بازنشسته نيستم باز ايستاده ام
 امير سرتيپ دوم ستاد سيدعلياكبر موسوي قويدل اظهار داشت: من تمام عمرم را در جبهه هاي نبرد گذرانده ام و افتخار من اين است كه 8 سال عمرم را در جنگ عليه صدام و صداميان گذرانده ام
امير سرتيپ دوم ستاد سيدعلياكبر موسوي قويدل در گفتگوي اختصاصي خود اظهار داشت:... 17 تير 1392-09:17:28 ادامه مطلب |
|
|
گزارش جنگ تحميلي از نگاه مطبوعات جهان
 تهران تصميم شوراي امنيت را به صورت واضح به نفع عراق ميداند...
مجموعه كتابهاي «جنگ ايران و عراق از نگاه مطبوعات جهان»، برگرفته از اسناد مطبوعاتي و بريده جرايد خارجي موجود در مركز ملي اسناد دفاعمقدس است كه پيشينه جمعآوري آن به روزهاي آغازين بحران و تشكيل دفتر تبليغات جبهه و جنگ بازميگردد.... 17 تير 1392-08:58:13 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو همه شهداي گمنام اين خانواده/گفتوگو با برادر شهيدان عربنژاد
 روايت چگونگي هويتيابي «عبدالحسين» برادرم كه سال 67 شهيد شد و «حسين» پسرعمويم كه در شب آزادسازي شهر خرمشهر سال 61 شهيد و مفقودالاثر شده بود بسيار شگفتآور است چون برادرم پس از هفت سال از تشييع و خاكسپاري، بر اساس آزمايش «دي ان اي» هويتيابي شد. همچنين مزار پسر عمويم در پي خواب يك مرد مؤمن كه روستايشان چندين كيلومتر دورتر از منزل عمويم بود، پيدا شد...... 17 تير 1392-08:53:43 ادامه مطلب |
|
|
عمومي فرماندهان لشكر ۲۷ كه در ماه تير شهيد شدند
 گاهي در ورق زدن برگهاي تقويم يك ماه، ميبينيم كه سه تن از فرماندهان لشكر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در يك ماه به شهادت ميرسند و اين ماه آغاز طولانيترين اسارت فرمانده لشكر ۲۷ در تاريخ انقلاب اسلامي است.
در برگهاي تاريخ هشت سال دفاع مقدس، روزي نيست كه نام شهيدي حك نشده باشد؛ روزهاي تبرك شده بر خود ميبالند بر اين همه شهيد، حتي روزهاي كه عيد هستند، عيد قربان، عيد غديرخم، عيد فطر و عيد نوروز...... 17 تير 1392-08:46:32 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو حسين يوسفي: بعد از ۴۸ ساعت در سردخانه زنده ماندم
 حسين يوسفي ميگويد: در اتاق عمل، دست و پاي مرا به تخت بستند. پزشكان آمدند و تا مرا ديدند، گفتند: «اين رزمنده ديگر حتي نفس نميكشد! او را به سردخانه كنار شهدا ببريد!» توان نداشتم و نميتوانستم بگويم زندهام.
اينكه امام خامنهاي فرمودهاند: «خاطرات جنگ، گنجينه تمام نشدني براي آيندگان است» شايد يعني اينكه هر روز و هر ساعت ميتوان از هر يك از قهرمانان ملي كه به هرنحوي در اين حادثه عظيم نقشآفريني كردهاند، توشهاي عظيم برگرفت و اين سواي اصل ماجراي «دفاع مقدس» ماست...... 17 تير 1392-08:35:08 ادامه مطلب |
|
|
|