روايت روايت تكاندهنده آخرين بازمانده گردان صاحبالزمان از كربلاي 5/ «دوعيجي» چگونه قتلگاه تانكهاي بعثي شد
 فرمانده گردان، مأيوس و نگران از جاي برخاست و در ميان گلولهها و تركشها ايستاد و فرياد زد: «هركه قصد ديدار امام حسين (ع) را داره، بسم الله». صداي يا حسين(ع) و يا زهرا(س) از هر نقطهاي برخاست. اولين داوطلب اعلام آمادگي كرد و به دنبال او ۶ نفر ديگر نيز مهيا شدند.... 19 دي 1391-11:10:18 ادامه مطلب |
|
|
روايت ماجراي حمله نيروهاي آمريكايي به يك لنج
 در حال حركت بوديم كه سر و كله چندنفر از نيروهاي دشمن از دور پيدا شد، آمريكايي بودند تا اومديم، بجنبيم آنها خودشان را به ما رساندند.
نيرو هاي اطلاعاتي درعملياتهاي دوران دفاع مقدس با شگردهاي خاص خود، عملياتها را مديريت مي كردند و نقش سپر اوليه در برابر هجوم نيروهاي دشمن بودند.... 19 دي 1391-10:25:31 ادامه مطلب |
|
|
عمومي سالروز شهادت سرلشكر احمد كاظمي/ مروري بر زندگينامه شهداي عرفه
 امروز سالروز شهادت سرلشكر پاسدار شهيد حاج احمد كاظمي و تعدادي ديگر از همقطارانش است. اين شهيدان بر اثر سقوط يك فروند هواپيماي نظامي (جت فالكون) در روز 19 دي ماه سال 1384 در حوالي اروميه به ديدار حق شتافتند.... 19 دي 1391-10:21:16 ادامه مطلب |
|
|
گزارش افسران موشكي سپاه چگونه از مرز سوريه وارد لبنان شدند
 روز بازگشت رزمندگان اسلام براي سوريها روز بسيار سختي بود. برايشان سخت ميآمد از نيروهاي جوان و شاداب و پر انگيزه جدا شوند.
افسر اطلاعات پادگان گفت: جزوهها، يادداشتها و عكسهايي رو كه گرفتين بايد به ما تحويل بديد.... 19 دي 1391-10:08:51 ادامه مطلب |
|
|
عمومي معامله آيتالله مشكيني با رزمندهها
 شهيد عبدوس ميگفت: «موضوع نماز خواندن رزمندهها با لباس خوني را از آيتالله مشكيني سؤال كردم و ايشان فرمودند: من حاضرم تمام عبادت عمرم را بدهم و دو ركعت نماز بچههاي رزمنده را در اين وضع بگيرم».
شهيد حجتالاسلام «مهدي(حيدر) عبدوس» مسئول تبليغات جبهههاي جنوب و از شهداي استان سمنان است كه در 14 فروردين سال 1341 در خانوادهاي مذهبي كه مقلد امام خميني(ره) بودند، متولد شد؛ او تا قبل از رفتن به مدرسه در جلسات قرآن شركت ميكرد.... 19 دي 1391-10:00:31 ادامه مطلب |
|
|
عمومي بايد جوابگوي شهيدان باشيد
 برادران!تا آخرين قطره خون، با دشمنان اسلام بجنگيد. نگذاريد كه برادرانتان در لبنان و فلسطين زير شكنجه و سلاحهاي كشنده آمريكا، اسرائيل و ديگر ابر قدرتها قرار بگيرند. برادران! نگذاريد دشمنان در بين شما تفرقه ايجاد كنند، هميشه متحد باشيد.... 18 دي 1391-11:26:58 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت سه شهيد ، سه وصيت
 جوانان ما در جبههها به ياد تو سينههاي خود را جلوي گلولههاي سبك و سنگين قرارمي دهند و جان خود را ميدهند پروردگارا من ميدانم تو ما را خلق كردي و تو به ما جان دادهاي....خداوندا مرا ياري كن اگر تو ياري نكني ياوري جز تو ندارم و اي مردم مسلمان اين خون پاك شهيدان است كه پيچ و خم قلاب را صاف و هموار ميكند كه شايد با ريخته شدن اين خونهاي پاك كساني كه در ناداني هستند بهراه الله نماينده شوند.... 18 دي 1391-10:31:19 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو مرصاد به روايت عضو گروهك منافقين
 متن زير قسمتي از گفتگوي مفصل با هادي شعباني راننده رييس وقت گروهك منافقين و از نيروهاي حاضر در عمليات مرصاد است كه حدود 20 سال از زندگي پنجاه ساله خود را در اين گروهك سپري كرد تا اينكه در سال 1383 توانست از مقر منافقين گريخته و به ايران بازگردد. وي در اين گفتگوي افشاگرانه به بازگويي خاطرات خود از اين عمليات پرداخته است.... 18 دي 1391-10:26:10 ادامه مطلب |
|
|
عمومي لبخندي كه بر لبان يك شهيد جاي گرفت+عكس
 سن و سالهاي زيادي نداشتند كه پا در راه دفاع از حق گذاردند و شدند امامزادگان عشق. حال كه سالها از آن زمان گذشته وصيتنامه آنها تبديل به ميثاقنامه شده است.
17 سال، 20 سال، پُر پُرش 25 سال، سن و سال جوان هايي بود كه درس و مدرسه و دانشگاه را نيمه كاره رها مي كردند و مي رفتند جبهه. وصيت نامه هايشان را كه مي خواني، انگار با چهل ساله هايي طرفي كه ديگر چم و خم روزگار را ياد گرفته اند و بعد از يك راه طي شده -به قول آويني-، نشسته اند وصيت نامه نوشته اند.... 18 دي 1391-09:58:15 ادامه مطلب |
|
|
روايت فرماندهاي كه براي تنبيه رزمنده به او كولي داد
 يكي از بچهها قدري در شيطنت و آزار و اذيت بچهها زيادهروي كرده بود؛ قرار شد به خاطر شيطنتهايش دور تا دور پادگان را بدود؛ در اين بين محمد شفيعخاني آمد و گفت: «اگر اجازه بدهيد من ايشان را تنبيه ميكنم».
معدود زائراني كه با كاروانهاي راهيان نور به جنوب رفتهاند، اسم سردار شهيد «محمد شفيعخاني» از فرماندهان تيپ 57 حضرت ابوالفضل(ع) برايشان آشناست؛... 18 دي 1391-08:38:43 ادامه مطلب |
|
|
|