خاطره برايم مهم نيست كه از آب بيرون بيايم
 به ياد دارم كه در عمليات خيبر، كنار دجله كه 40 كيلومتر پشت سر بچهها باتلاق، هور و نيزار بود، بچهها دور خورده بودند؛ مهمات تمام شده بود و در خاك به دنبال فشنگ كلاش مىگشتيم؛ بچهها گرسنه بودند و از داخل يك روستاى عراقى چند گونى نان خشكيده كپك زده پيدا كردند و هر صد متر پشت خاكريزها مقدارى ريختند و آب هم نبود و از گله گاوى از مردم عراقى كه پخش و پلا بودند،... 20 آبان 1391-10:05:35 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايتي از فداكاري ناجي آبادان از زبان يك شاهد عيني/ دريااوراقي! از كجا بدونم ستون پنجم نيستي؟
 دريا اوراقي آن موقع گاراژ داشت و به جنگ كاري نداشت.سيد مجتبي رو كرد به او و پرسيد: از كجا بدونم كه ستون پنجم نيستي؟ دريااوراقي با تحكم خاصي گفت: بلند شو تا باهم بريم نشونت بدم دشمن تا كجا اومده!
آبان ماه هميشه براي بچه هاي گروه فداييان اسلام، رودخانه بهمنشير و دريا قلي و سيد مجتبي هاشمي و شكست حصر آبادان را به خاطر مي آورد. روزهايي كه يادآوري آن، غرور و سربلندي را در دل زنده مي كند.... 20 آبان 1391-10:00:13 ادامه مطلب |
|
|
خاطره به مهدي باكري نگاه مي كنم تا گناه نكنم!
 هر وقت احساس مي كنم كه مي خوام گناهي انجام بدم، يواشكي مي رم از گوشه چادر يه نگاهي به آقا مهدي مي كنم يا اينكه به يه بهانه اي مي رم و باهاش حرف مي زنم و اينجوري از فكر گناه بيرون ميام...
روايتي خواندني از شهيد مهدي باكري فرمانده لشكر 31 عاشورا برگرفته از كتاب نمي توانست زنده بماند عنوان مي شود:... 20 آبان 1391-09:50:20 ادامه مطلب |
|
|
فراخوان فراخوان نخستين جشنواره فرهنگي هنري «شهداي غدير»
 دبيرخانه نخستين جشنواره فرهنگي هنري شهداي غدير در چهار محور علمي، هنري، رسانهاي و ادبي با محوريت سردار شهيد «سرلشكر شهيد حسن طهرانيمقدم» فراخوان داد.
علي طهرانيمقدم دبير ستاد بزرگداشت شهيد طهرانيمقدم و شهداي غدير در نشست خبري تشريح برنامههاي اين ستاد اظهار داشت: مؤسسه فرهنگي ـ هنري شهداي غدير، فراخوان نخستين جشنواره فرهنگي هنري شهداي غدير را در چهار محور علمي، هنري، رسانهاي و ادبي با محوريت سردار سرلشكر شهيد حسن طهرانيمقدم اعلام ميدارد.... 20 آبان 1391-09:40:22 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يك شهيد يك وصيت نامه/ما براي نفت و بهشت نمي جنگيم
 زمان، زمان حسين است و همه ما در امتحان هستيم؛ ما نه براي بهشت مي جنگيم و نه براي زمين و نفت و امثال اين ها و نه از ترس جهنم...
بخشي از وصيت نامه شهيد نصرت الله طيبي برگرفته از كتاب گزيده موضوعي وصيت نامه شهدا عنوان مي شود:... 18 آبان 1391-10:21:35 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خواب اين مادر شهيد تعبير شد
 مادر شهيد مفقودالاثر «سيد فضلالله خويد» به همراه تعدادي از دانشآموزان بويراحمدي عازم محل شهادت فرزندش در خوزستان شد.
قبل از اعزام سومين كاروان راهيان نور دانشآموزي شهرستان بويراحمد به مناطق عملياتي دفاع مقدس جنوب، حضور پيرزني كه عكس فرزند شهيدش به نام سيد فضلالله خويد را در مقابل گلزار شهداي ياسوج (محل اعزام اين كاروان دانشآموزي) در دست داشت، توجه همه را به خود جلب كرد.... 18 آبان 1391-10:32:55 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يادداشتهاي يك رزمنده از محاصره شدن در عمليات محرم
 ما از سه طرف محاصره هستيم، از چپ، و راست و روبرو، آتش از هر طرف بر ما ميبارد و گاهي اوقات از پشت.
«عمليات محرم» در تاريخ 10/8/1361 ساعت 22:08 در جنوب غربي كشور، محور شمال فكه با رمز «يازينب» آغازشد. در اين عمليات كه در سه مرحله اجراشد، 3400 تن از نفرات دشمن اسير و بيش از 7000 نفر كشته و زخمي شدند.... 18 آبان 1391-10:26:20 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با هم رزم شهيد محمد بروجردي- اولين باري كه مسيح را ديدم
 بعد از اين گفتوگو حس كردم ايشان را خيلي مي شناسم انگار از قبل با او رفاقت كرده بودم. فكر مي كنم اين احساس به خاطر معنويتي بود كه از شخصيت ايشان به من القا شد.
رضا محمدينيا به سال 1335 در تهران متولد شد. ايشان از جمله كساني است كه در غرب كنار فرمانده اي چون شهيد محمد بروجردي جنگيده و خاطرات فراواني نيز از اين شهيد بزرگوار دارد. محمدينيا ميگويد فرزاندانم شهيد بروجردي را كاملا ميشناسند.... 18 آبان 1391-10:23:14 ادامه مطلب |
|
|
خاطره جشني كه پيش از عمليات گرفته ميشد
 اين جشن حنابندان، با جشن حنابندانهايي كه امروز به بهانههايي برگزار ميشود، خيلي متفاوت است. اين دامادها هم دامادهايي كه ما هميشه ديدمشان، فرق ميكردند. آنجا رزمندهها پيش از رفتن به جبهه غسل شهادت ميكردند.
در سال جنگ تحميلي حركات و رفتارهايي رسم شده بود كه ريشه در سنن مذهبي اسلام و ايران داشت.... 18 آبان 1391-10:22:02 ادامه مطلب |
|
|
خاطره دعاي يك اسير براي صدام
 بعدازظهر قرار بود علياصغر را به اردوگاه ببرند. دلم براي شوخيهايش تنگ ميشد. در بيمارستان به خاطر وضعيت خاص جسمي و روحي بچهها بيشتر از هميشه شوخي ميكرد. توي كمپ نديده بودم اين طوري شوخي كند و بچهها را بخنداند.
رزمندگان ايراني كه در چنگال نيروهاي بعثي به اسارت در آمده بودند، لحظات سخت و دشواري را سپري مي كردند.... 18 آبان 1391-10:19:11 ادامه مطلب |
|
|
|