روايت روايت شهيد همت از دليرمردان گردان سلمان و شهيد حسين قجهاي فرمانده گردان سلمان
 اين بچههايي كه چنان مردانه ميجنگيدند و مقاومت ميكردند؛ فكر ميكنيد چه جور نيروهايي بودند؟ كماندوهاي درشت هيكل؟! نه؛ اصلاً اينطور نبود. همين بچههاي كم سن و سال آخرين نيرويي بودند كه از جاده به عقب آمدند. با سر و صورت خوني و لباسهاي پاره، پاره كه مجذوب شهامت و ايثار فرماندهشان شده بودند... 4 آبان 1391-10:55:25 ادامه مطلب |
|
|
خاطره 5 خاطره از شهيد تهراني مقدم
 شهيد تهراني مقدم درباره سئوالاتي كه رهبر انقلاب طرح كردند، اين گونه مي گفت: من متحير بودم كه حضرت آقا چقدر دقيق و پيچيده اين سئوالات را مطرح مي كنند و طوري دقيق و كارشناسانه صحبت مي كنند كه انگار ايشان خود از عالي رتبگان نظامي در حوزه تخصص موشك هستند... 4 آبان 1391-10:49:59 ادامه مطلب |
|
|
عمومي سرداران واقعي، شب اول رفتند
 حاج يحيي، مانند بسياري ديگر از سرداران گمنام جنگ، از گفتن خاطرات خود سرباز زد تا نهايتاً با رايزنيهاي امتداد، او دست بهقلم برد و براي نخستينبار، خاطرات خود را براي ما نوشت؛ خاطراتي كه دربردارندة ناگفتههاي بسياري در جنگ است.
حاج يحيي، حتي تپهها را با تعداد شهدا و نام شهيداني كه بر روي آن به معراج رفتهاند به ياد دارد. او در نوجواني و چند ماه پس از شروع جنگ، وارد جنگ شد.... 4 آبان 1391-10:08:29 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يادداشتي تكان دهنده از شهيد مصطفي چمران
 امروز گوسفندي را براي من قرباني كردند، چقدر زجر كشيدم. چرا نمي گذاريد فرياد بزنم؟چرا فرصت اشك ريختن را به من نمي دهيد؟ من فرياد اين حيوان بي گناه را مي شنوم، با تمام وجود آماده ام كه او را شفاعت كنم و از مردم بخواهم از اين حيوان زبان بسته بگذرند ...
متني تكان دهنده از دكتر شهيد مصطفي چمران كه در دهلاويه به رشته تحرير درآورده است، عنوان مي شود:... 4 آبان 1391-10:35:12 ادامه مطلب |
|
|
گزارش يادگاري يك شهيد/ خاطرهاي از كشف پيكرهاي شهدا
 وي در خاطرهاي ميگويد: عصر يك روز گرم بود و بيابانهاي خشك و گسترده جنوب و احساس ناشناخته دروني. بيشتر طول روز را گشته بوديم و گمان نميكرديم كه ديگر شهيدي در آن جا باشد. يكي از بچهها بدجوري خسته و كلافه شده بود. در حالي كه رو به سوي كانال ايستاده بود، فرياد زد: «خدايا، ما كه آبرويي نداريم، اما اين شهدا پيش تو آبرو دارند، به حق همين شهدا كمكمان كن تا پيكرهايشان را پيدا كنيم».... 4 آبان 1391-10:08:31 ادامه مطلب |
|
|
گزارش مروري بر تاريخ جنگ تحميلي از نگاه مطبوعات جهان
 رييس جمهور عراق تمايل دارد تا كشورش را در سطح بينالمللي به عنوان يك نيروي منطقهاي معرفي كند...
مجموعه كتابهاي «جنگ ايران و عراق از نگاه مطبوعات جهان»،برگرفته از اسناد مطبوعاتي و بريده جرايد خارجي موجود در مركز ملي اسناد دفاع مقدس است كه پيشينه جمعآوري آن به روزهاي آغازين بحران و تشكيل دفتر تبليغات جبهه و جنگ باز ميگردد ،نيز با بهرهگيري از اين منبع تاريخي، گريزي به وقايع قبل از آغاز جنگ تحميلي و بعد از آن دارد.... 4 آبان 1391-10:07:12 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت دل نوشته تنها فرزند شهيد صالحي/ پدرجان! دوست داشتم حلقه گل را به گردنت بياويزم، اما افسوس...
 آرزويم بود كه وقتي پدر برميگردد، حلقه گل در گردنش بياويزم. هميشه اين را در دفترچه خاطرات و نامههايي كه هيچگاه به دستش نرسيد، برايش نوشته بودم. اما حالا بايد اين گل را روي پيكرش بگذارم...
متن زير دل نوشته پانتهآ صالحي تنها فرزند سرلشكر شهيد خلبان «محمد صالحي» است. اين روزها كه انتظار اين دردانه بعد از 32 سال براي ديدار پدر به پايان رسيده است،... 4 آبان 1391-09:58:29 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آى كامك!پفك
 دشمن عقبه جبهه مهران را زده بود، سينه كش ارتفاعات را بمباران كرده بود، از هر طرف صداى آه و ناله بچه ها به گوش مى رسيد، دشت پر از شهيد و مجروح و مصدوم بود، بيچاره امدادگران نمى دانستند به حرف چه كسى گوش كنند، و سراغ كدام يكى بروند، چون همه ظاهراً يك وضع داشتند، تا معاينه نمى شدند... 3 آبان 1391-10:00:58 ادامه مطلب |
|
|
خاطره يا حسين(عليه السلام) گويان تا دروازه بهشت
 چند ماه از جنگ گذشته بود محل مأموريت ما شهر آبادان بود، آن روزها من به عنوان پرستار در بيمارستان شهرك نفت دل به خدمت سپرده بودم. روزگار سختي بود، يعني دشمن با تمام نيرو و توانش تلاش مي كرد كه مقاومت آبادان را بشكند و براي خود جشن فتح و پيروزي بگيرد. اما با ابزار و ادوات نظامي اش زمينگير شده بود.... 3 آبان 1391-09:55:44 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات پايدار
 انقلاب نشده بود ؛ او بنّا بود ومن شاگردش . چون صداي اذان بلند مي شد؛ دست مي كشيد . مي گفت : « ولش كن كار رو! الان وقت نمازه» . گاهي هم بهش اقتدا مي كرديم .مي گفت : «ما بايد اول ،فكر بنايي براي خانه آخرت باشيم .»... 3 آبان 1391-09:49:05 ادامه مطلب |
|
|
|