خاطره خاطرات خدمت در پشت جبهه به روايت «صديقه يعقوبي»
 در چايخانه، وقتي لباسهاي رزمندگان را ميشستيم، به ما ميگفتند جلوي دهان و بينيتان را با دستمال بگيريد اما اين كار را نميكرديم. گاهي گوشت و دست و پاي شهدا و جانبازان را از لباسها جدا ميكرديم.
صديقه يعقوبي از جمله زناني است كه هشت سال از عمر خود را در پشت جبههها گذراند. خاطراتي از شب و روزهايي در دل دارد كه تا به حال آن را بازگو نكرده است.... 24 مهر 1391-09:44:29 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو تشكيل لشكر ويژه كربلا عنايت الهي بود
 واكاوي دلايل تشكيل «لشكر ويژه 25 كربلا» به روايت محسن رضايي
لشكر 25 كربلا، اولين لشكري بود كه وارد شهر فاو شد و پرچم امام رضا(ع) را كه من از حاج آقاي طبسي گرفته بودم، آن شب به دست همين بچههاي لشكر 25 كربلا بر بالاي مناره مسجد فاو به اهتزاز در آمد.... 24 مهر 1391-09:21:57 ادامه مطلب |
|
|
عمومي «مرصاد» به روايت علي محمد زند- اولين بار جنگ را در مرصاد ديدم
 در اين زمان بود كه در جهت ديگر، سمت چپمان در چند متري، يك نارنجك تفنگي منفجر شد. من كه اصلا گيج و منگ شده بودم، نميدانستم چه اتفاقي افتاده يا دارد ميافتد و چه كار بايد بكنم.
خاطرات جنگ شنيدنش از زبان رزمندگاني كه خود در ميدان آتش و خون حضور داشتند خوش است. چرا كه آنان لحظات و صحنه هايي را درك كردند كه هر فكر و خيالي عاجز است از وصفش.... 19 مهر 1391-11:15:52 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مروري بر زندگي شهيد عبدالجبار قرائي
 ميگفت بايد استان يزد و عنوان «دارالعباده» و خصوصيات مردم و پايبندي آنها به ارزشها را به تصوير بكشيم تا نسل آينده را به پاسداري از ارزشهاي به جاي مانده مقدي كنيم.
عبدالجبار قرائي در سال 1336 در «محله گرمسير» شهرستان «تفت» متولد شد. وي تحصيلات ابتدائي را در «دبستان كاظمي» سلطانآباد تفت گذراند و بعداً در «دبيرستانهاي رسوليان و ايرانشهر» تحصيل و سپس در كارهاي هنري مشغول شد.... 19 مهر 1391-10:08:49 ادامه مطلب |
|
|
عمومي عمليات عاشورا
 نيروهاي مدافع ايراني پس از آغاز تجاوز عراق با توجه به شرايط حاكم بعد از انقلاب بر ايران اسلامي علي رغم عدم آمادگي به دشواري پيشروي ارتش عراق را متوقف نمودند اما انتظار عمومي اين بود كه دشمن را به عقب رانده و جنگ به پايان برسد... 19 مهر 1391-10:10:07 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يادداشتهاي شهيد نصرالله ايماني/ اسلحهها روي سينه ما بود اما جرأت شليك نداشتند
 يكي از برادرها ميگفت تفنگ روي سينه ما گذاشته بودند؛ ولي جرأت اينكه ماشه را بكشند، نداشتند. بعد بچهها همه را به رگبار ميبندند و نتيجه اين ميشود كه 1000 نفر از آنها را ميكشند. به وسيله 50 الي 70 نفر نيرو. تلفات ما تنها 6 نفر شهيد بود.
كتاب «سفر هفتم» يادداشتهاي روزانه شهيد «نصرالله ايماني» است. وقتي صداي شني تجاوز در گوش خاك ما پيچيد و لولههاي توپ و تانك، پنجره خانههاي ما را نشانه رفت،... 19 مهر 1391-09:37:16 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات محمود امين پور- سرداري كه همه بايد به او احترام مي گذاشتند
 صدام هم فكر ميكرد امپراطور است و ميخواست امپراطورياش را به كشورهاي عربي بقبولاند. ولي سربازهاش فقط از روي ترس به او احترام ميكردند و به او ميگفتند: سردار قادسيه و قائد اعظم.
محمود امين پور به سال 1343 به دنيا آمد. ايشان از جمله رزمندگاني بود كه در عمليات كربلاي چهار و كربلاي پنج شركت داشت و در چهارده تيرماه 1367 در پاتك عراقيها در منطقه چنگوله و مهران به اسارت عراقي ها در آمد.... 19 مهر 1391-09:00:52 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت شهيد خلعتبري از روزي كه كمر نيروي دريايي ارتش صدام شكست
 بار ديگر مأموريت يافتم كه دو فروند ناوچه عراقي كه در آب سرگردان بودند را منهدم كنم. اين كار را هم كردم و آن دو ناوچه را هم به قعر آبهاي خليج فارس فرستادم. بعدها از اسراي عراقي شنيدم كه ميگفتند: آن دو ناوچه از نوع مين جمع كن بودند و ايران با زدن آنها كمر نيروي دريايي عراق را شكست.
دريادلان نيروي دريايي در هشت سال دفاع مقدس، دل طوفانيشان را به دريا زدند و همدوش امواج، پاسدار امنيت آبهاي كشورمان شدند.... 19 مهر 1391-08:54:13 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات برادر رزمنده مهدي عرفانيان
 در عمليات «رمضان» در منطقۀ «شلمچه» مجروح شدم. تير به مچ پاي چپم خورد. به عنوان نيروي كمكي «تيپ 17» قم وارد عمليات شديم. از ساعت 10 شب تا 4 صبح پيش¬روي داشتيم. ساعت 4 صبح بود كه از طرف فرمانده اعلام شد، منطقه در تيررس دشمن است و بايد هرچه سريعتر تخليه شود؛ با تعدادي از دوستان خراساني در يك سنگر بوديم. بين ما و دشمن سد آبي به¬طول ده تا بيست متر وجود داشت كه آن موقع سال آبي در آن نبود. اين منطقه قبلاً در دست عراقيها بود.... 18 مهر 1391-10:49:04 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفت و گو با مادر شهيدان محسن و مصطفي نوراني
 حاج همت مژده داد: محسن! خواب شهادتت رو ديدم
حاج همت ادامه داد:«من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسي ، شهادتت هم طوري است كه اول اسيرت مي كنن و بعد از اينكه آزار و شكنجه ات دادن و تو خواسته هاي اونها رو برآورده نكردي ، تو رو تيرباران مي كنن و به شهادت مي رسي.»... 18 مهر 1391-10:13:28 ادامه مطلب |
|
|
|