گفتگو ايمان هاي تبلور يافته و مجسم در جبهه/ مصاحبه آيت الله خامنه اي درباره جنگ در سال60
 شخصاً به هيئت هاي صلح هيچ گاه خوشبين نبوده ام و هرگز فكر نكرده ام كه اينها واقعاً براي اينكه صلح به عنوان يك ارزش در منطقه مستقر شود، مي آيند. هميشه براي كوشش ها و اصرار هاي اينها، انگيزه هاي استعماري ـ استكباري را مشاهده كرده ام. دليل من هم همين است كه در اين مذاكرات، اينها، از قبول واضح ترين حقايق خودداري مي كردند.
مصاحبه ي اختصاصي آيت الله خامنه اي (كه آن وقت هنوز رئيس جمهور نشده بودند) با روزنامه جمهوري اسلامي در اولين سالگرد آغاز جنگ... 17 مهر 1391-12:45:06 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت شهيد پازوكي از گريههاي سرباز عراقي بر پيكر يك شهيد
 در منطقه «فكه» يكي از عراقيها كه مدتي در ايران اسير بود، در كنار ما حضور داشت؛ ميگفت يكي از سربازان ايراني را كشته و در نقطهاي كه خودش نشان ميداد، به خاك سپرده است و اصرار ميكرد كه برويد او را پيدا كنيد.
شهيد تفحص «مجيد پازوكي» متولد اول فروردين ماه سال 1346 است؛ وي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت بسيج مسجد لرزاده درآمد و براي گذراندن دوره آموزشي در سال 1361 به عنوان تخريبچي، وارد جبهه شد؛... 17 مهر 1391-12:36:33 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات كيانوش گلزار راغب- پيپ سرگرد شد نشونه فرار ما
 پيپ سرگرد رو هم كه باهاش آشغال توتون ميكشيد، به عنوان نشونه به شاخه درخت بالاي تبر بستيم تا فردا جاشون يادمون نره و بتونيم تو اولين فرصت نگهبانها رو اسير كنيم و در بريم.
آنچه ميخوانيد گوشهاي است از خاطرات كيانوش گلزار راغب. ايشان مدتي را در كردستان و در دستان گروهك كومله اسير بود و سپس آزاد شد.... 17 مهر 1391-12:32:49 ادامه مطلب |
|
|
گزارش رئيس مركز مينزدايي كشور /98 درصد مناطق آلوده به مين كشور پاكسازي شد
 جنگها همواره از نقاط تاريك تاريخ بشر بودهاند، حوادثي كه با وجود پيروزيهايي كه براي آن ملتها داشته است، زندگي عده عظيمي را متلاشي كرده است. سالها بعد از اتمام جنگ تحميلي رژيم عراق عليه كشورمان، شاهد آن هستيم كه هر از گاهي افراد بيگناه و بيدفاعي به ويژه در نقاط عملياتي بر اثر انفجار «مين» كشته يا مصدوم ميشوند و در خنثيسازي اين قاتلان خاموش كه همواره بيدار بوده و نياز به پشتيباني و تداركات ندارند، عده زيادي جان خود را از دست دادهاند.... 17 مهر 1391-12:28:20 ادامه مطلب |
|
|
عمومي به ياد سردار شهيد «علياصغر خنكدار» / پيرمرد عارف گفت اين پسر روي دست شما نميمونه
 شهيد «علي اصغر خنكدار» در سال 1341 در روستاي «كلاگر محله» شهرستان قائمشهر به دنيا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش زمين كشاورزي نداشت و روي زمينهاي ديگران كار ميكرد. به همين سبب خانوادهاش از وضعيت مالي خوبي برخوردار نبودند. علي اصغر پيش از آغاز دوران تحصيل رسمي در مدرسه به مكتبخانه رفت و به فراگيري قرآن پرداخت.... 17 مهر 1391-12:25:02 ادامه مطلب |
|
|
خاطره اين است سرباز واقعي
 هر روز تعدادي از پرسنل در سطوح مختلف براي اصلاح سر و صورت نزد ما مي آيند . ولي برخي از فرماندهان رده بالاي نيرو را به علت مشغله زيادشان در محل كار اصلاح مي كنيم .
زماني كه تيمسار ياسيني مسئوليت رياست ستاد و معاون هماهنگ كننده نيروي هوايي را عهده دار بود هر از چند گاهي در دفتر كارش خدمت ايشان مي رسيدم و به اصلاح سر و صورت وي مي پرداختم .... 16 مهر 1391-10:29:43 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شب هاي سرد و گرماي شهادت
 كردستان بوديم، منطقه عملياتي كربلاي 10، زمين از برف سفيد پوش شده بود و هوا سرد.
داخل چادر زندگي مي كرديم و چادر ها براي در امان ماندن از ديد دشمن (كوموله و دمكرات، عراقي ها، مزدوران محلي) در شكاف و دامنه هاي ارتفاعات زده شده بود، روي چادر ها چند لايه پلاستيك كشيده بوديم تا هم از گزند سرما در امان باشيم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نكند، كف چادر هم چند لايه پلاسيتك كشيده بوديم تا هم پايمان يخ نزند... 16 مهر 1391-10:39:57 ادامه مطلب |
|
|
خاطره پكي به سيگار آزادي
 بعد هم به سمت اميدي رفت و لحظاتي در گوشي با هم صحبت كردند. نفهميدم در چه موردي حرف ميزنند. اميدي گفت: عمو قنبر بيرون باش هر وقت بهت اشاره دادم بيا.
از من پرسيد: نگفتني اون كه اسلحه نداشت چه كاره بود، اسمش چي بود؟
- چرا، باهاش چي كار داري؟... 16 مهر 1391-09:58:13 ادامه مطلب |
|
|
خاطره دانشآموز شهيدي كه با كتابهاي درسياش تفحص شد
 در منطقه فكه پيكر شهيد 16 ـ 17 سالهاي را پيدا كردم كه زير لباسش برجسته بود؛ وقتي دكمههايش را باز كردم يك كتاب و دفتر زير لباس گذاشته بود. كتابى كه 10 سال تمام، با شهيد همراه بوده است، كتاب فيزيك بود.
يكى از روزها، در منطقه عملياتى «والفجر يك» در ارتفاع 112 فكه، محورى كه نيروهاى گردان خندق لشكر 27 حضرت رسول صلىالله عليه وآله وسلم، عمليات كرده بودند، صحنه بسيار عجيبى ديدم كه برايم جالب و تكان دهنده بود.... 16 مهر 1391-09:53:16 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات محمود امين پور- صحنهاي كه پايم را به زمين چسباند
 رئيس شهرباني وسط خيابان بود. يك دفعه تركش يكي از موشكها سرش را برد. با وحشت تمام آن صحنه را نگاه كردم. خشكم زده بود. داغ شده بودم. پاهايم به زمين چسبيده بود.
محمود امين پور به سال 1343 به دنيا آمد. ايشان از جمله رزمندگاني بود كه در عمليات كربلاي چهار و كربلاي پنج شركت داشت و در چهارده تيرماه 1367 در پاتك عراقيها در منطقه چنگوله و مهران به اسارت عراقي ها در آمد. وي كه از جانبازان سرافراز جنگ بود سال 1386 در كنار همرزمان شهيدش ارام گرفت.... 16 مهر 1391-09:53:12 ادامه مطلب |
|
|
|