يادداشت يادداشتهاي شهيد «نصرالله ايماني»/ رحمان هم به آرزويش رسيد
 رحمان هميشه ميگفت «دوست دارم اگر شهيد شدم، جسد نداشته باشم. دلم نميخواهد جسد داشته باشم. دلم نميخواهد مرا روي دست بگذارند. تازه اگر قرار باشد كه جسد داشته باشم، وصيت ميكنم كه مرا بالاي تپهاي بلند خاك كنند تا كسي دنبال تابوتم نيايد...».... 10 مهر 1391-09:08:38 ادامه مطلب |
|
|
خاطره سربندي كه يك شهيد انتخاب كرد
 سيد ميرحسين شبستاني داشت در بدر دنبال سربند يا زهرا ميگشت. بهش گوش زد كردم كه همه سربندها براي ما مقدس هستند. سيد ميرحسين ميگويد: درست مي گويي، اما بدان كه ما سادات، عاشق مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) هستيم.... 10 مهر 1391-09:02:25 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو ماجراي ورزش در حمام اسارتگاه
 براي انجام ورزشهاي رزمي، گاهي به همراه چند نفر از اسرا داخل حمام ميرفتيم. حمام اسارتگاه، يك سالن 16 متري بود كه با ديوارهاي بلوكي از هم جدا شده بود. هر نفر داخل يك حمام ميرفت و با هم ورزش ميكرديم.
«علي وهابي» يكي از آزادگان دفاع مقدس است كه از 25 تا 35 سالگياش را بر اسارت دربند بعثيها استقامت كرد.... 10 مهر 1391-08:56:57 ادامه مطلب |
|
|
عمومي يادبود عبدالجبار قرايي، اولين عكاس دفاع مقدس يزد
 زنده ياد مرحوم حاج عبدالجبار قرائي در سال 1336 در خانواده مذهبي در محله گرمسير تفت متولد شد. وي تحصيلات ابتدائي را در دبستان كاظمي سلطان آباد تفت گذراند و بعداً در دبيرستان رسوليان و ايرانشهر مشغول تحصيل و سپس به كارهاي هنري مشغول شد و در اوايل انقلاب با حضور در راهپيمائي ها به ثبت رشادت ها و پايمردي مردم انقلابي پرداخت و به همراه برادر شهيدش حمزه علي قرائي و جمعي از دوستانش به تبليغات و فعاليت هاي انقلابي مي پرداخت و در همين رابطه يك مرتبه مورد ضرب و شتم قرار گرفت.... 9 مهر 1391-10:44:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آخرين مرخصي شهيد سيد مرتضي دهقان منشادي
 سيدمرتضي در تاريخ اول ارديبهشت يكهزار و سيصد و هفتاد و يك درخانواده اي مذهبي وازپدر ومادر سيد دريزد به دنيا آمد. دوران دبستان خود را در مدرسه هاشمي و راهنمايي درمدرسه خاتم باموفقيت به پايان رسانيد ولي دوره متوسطه را دردبيرستان شبانه روزي سهره وردي به صورت ناتمام رها و به خدمت مقدس سربازي اعزام شد.... 9 مهر 1391-10:29:25 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتگو با ورزشكار جانباز حاج عباس نمازي: امام را در خاكريزهاي پاسگاه زيد ميديديم
 مقتدايي فرزانه كه سالها قبل از پيروزي انقلاب، وجود سربازان خود را در گهوارهها پيشبيني كرده بود و با همين ارتش جوان، جنگي را رهبري كرد كه تمامي كفر عليه تمامي اسلام به راه انداخته بودند. در واقع ايستادگي ملت ايران در هشت سال جنگ تحميلي مرهون مجاهدتهاي رزمندگان غالباً كم سن و سالي بود كه معني واقعي تبعيت از ولايت فقيه را با جسم و جان خود در جبهههاي نبرد به اثبات رساندند.... 9 مهر 1391-10:29:25 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت نامه منتشر نشده شهيد عباس دوران به همسرش/ بر سر زن و بچه هاي مردم بمب نريختم
 مهناز مواظب خودت باش. بالاخره جنگ است و وضعيت مملكت غير عادي. درباره خودم هم شايد باورت نشه اما تا به حال هر ماموريتي انجام دادم سر زن و بچه هاي مردم بمب نريختم اگر كسي را هم ديدم دوري زدم تا وقتي آدمي نبوده ادامه دادم.... 9 مهر 1391-09:05:37 ادامه مطلب |
|
|
روايت روايت خواب شهادت سرلشكر آبشناسان به خط خودش/ دست نوشته شهيد
 زندگي مشترك ما، رنگ سادگي و معنويت داشت. مراسم اوليه، بدون تكلف و با رعايت مسايل اسلامي برگزار گشت و مدت كوتاهي پس از پايان مراسم عقد، حسن به اهواز رفت. من نيز، در پايان امتحانات به او پيوستم و زندگي خود را در 2 اتاق كوچك اجاره اي، آغاز كرديم. يكي از اتاقها، به وسايل شخصي اختصاص يافت و اتاق ديگر با يك فرش و چند صندلي ساده، تزيين شد.... 9 مهر 1391-09:55:47 ادامه مطلب |
|
|
عمومي راهكارهاي تسريع در جمعآوري تاريخ شفاهي دفاع مقدس
 چاپ و انتشار تاريخ شفاهي دفاعمقدس باعث بررسي دقيق بازخوردهاي اين تاريخ در بين مردم ميشود.
سرهنگ زكيالله خوشبخت مديركل بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان اردبيل با بيان اين مطلب افزود: از سال 89 و به صورت جدي ثبت تاريخ شفاهي رزمندگان و پيشكسوتان استان شروع شده است. در اين راستا و طي دو سال اخير خاطرات كامل چهار نفر از پيشكسوتان از قبل از انقلاب و انقلاب و دفاع مقدس جمعآوري و حدود 40 خاطره موضوعي آنها هم ضبط شده است... 9 مهر 1391-09:05:49 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مادرش او را نذر امام رضا كرده بود/ زيباترين شهيد لشكر 25 كربلا چه كسي بود
 برادر شهيد نيكجو ميگويد: دفعه آخري كه احمد را ديدم گفت «من خواستهاي از خدا داشتم و فكر ميكنم مستجاب شده. اگه شهيد شدم منو با لباس بسيجي دفن كنيد».
شهيد «احمد نيكجو» رزمنده خوش سيماي لشكر ويژه 25 كربلا بود كه در بيست و سوم دي 1365 در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد. او رساله امام را حفظ بود و براي بچهها تو سيدمحله قائمشهر كلاس احكام ميگذاشت به طوري كه بچهها تا وقتي او را ميديدند، ميگفتند: آيتالله احمد نيكجو آمد.... 9 مهر 1391-09:05:45 ادامه مطلب |
|
|
|