خاطره ماجراي جبهه رفتن من و عكس العمل اهالي محل
 آقاجان گفت: ببين پسرم، تو بعد از هفت ـ هشت تا بچه مرده براي ما، زنده ماندي. حالا ميخواهي دستي دستي خودت را به كشتن بدي. فكر من و مادر پيرت را نميكني؟
ماجراهايي كه در حاشيه سال هاي دفاع مقدس اتفاق افتاده شايد در بعضي از موارد خواندني تر و شيرين تر از اصل ماجرا باشد . مانند همين نمونه كه درباره اعزام يكي از رزمندگان به جبهه است:... 29 تير 1391-10:09:19 ادامه مطلب |
|
|
خاطره فرماندهاي كه آب خنك نميخورد
 در ستاد، برادري به نام غلامي داشتيم كه كارهاي موتوري و مكانيكي را انجام ميداد. يكبار يك كاري انجام داده بود. او يخچال بزرگي پشت تويوتاي حاج آقا صالحي كار گذاشته بود و يك لولهاي از يخچال تا جلوي داشبرد ماشين وصل كرده بود؛ وقتي دكمهاي را فشار ميداديم، از منبعي كه پشت تويوتا بود، نوشابه يا آب تگري ميآمد.... 29 تير 1391-09:42:57 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت براي شيميايي هاي روستاي زرده: زندگي آنها ديگر بر مدار خوشبختي نچرخيد
 اينجا روستاي زرده است؛ روستايي كه از روز سي و يكم تيرماه سال 67، چرخ روزگار مردمانش ديگر بر مدار خوشبختي نچرخيد و درد و رنجي طولاني بر كنج خانه هاي اين آبادي خزيد... چشمه اي كه هر روز زندگي از آن جريان پيدا مي كرد، آن روز شوكران مرگ را در خود جاري كرد...
چشمه اي كه هر روز زندگي از آن جريان پيدا مي كرد، آن روز شوكران مرگ را در خود جاري كرد و عامل اعصاب، خردل و خفه كننده را به كام مردمان روستاي زرده فرو ريخت.... 28 تير 1391-12:07:50 ادامه مطلب |
|
|
عمومي آشنايي با مناطق عملياتي شمالغرب/ باشگاه افسران
 «باشگاه افسران» از جمله مناطق مورد بازديد كاروانهاي راهيان نور شمالغرب است.
در ارديبهشت ماه سال 1359 و به دنبال نقض مكرر توافقات انجام شده با گروههاي مخالف، از سوي ضدانقلاب، ضرورت پاكسازي سنندج قطعي شد.
تقريبا تمام شهر در تصرف ضدانقلاب بود به جز چند نقطه از جمله «باشگاه افسران». عمليات آزادسازي در پنج محور با فرماندهي شهيدان بروجردي و صياد شيرازي و همچنين حاج رحيم صفوي اجرا شد.... 28 تير 1391-11:52:26 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفت و گو با برادر و همرزم شهيد «محمدرضا شاه جعفري»/پاهايش را جا گذاشت
 همراه چند تن از همرزمانم براي انجام كاري قصد بازگشت به «گيلانغرب» را داشتيم كه در مسير ديدم رزمندگان قطعههايي از بدن يك شهيد را از روي زمين جمع ميكنند و آن را داخل چفيهاي ميپيچند. جلو رفتم با مشاهده پاهاي اين شهيد ...
جملات بالا بخشي از سخنان «غلامرضا شاهجعفري» برادر شهيد محمدرضا شاه جعفري است. پدر شهيد به دليل تصادف توانايي گفتوگو نداشت و به همين دليل هم به عنوان برادر و هم به عنوان همرزم شهيد باب سخن را با او باز كرديم.... 28 تير 1391-11:42:39 ادامه مطلب |
|
|
خاطره وقتي شهيد دستواره اشك پدرش را درآورد
 گفتم سيد كجا ميري؟ گفت بندهزاده مجروح شده آمدم ببينمش. گفتم آقازادهتان كي باشن؟ گفت آقا سيدرضا دستواره. گفتم اِ، آقا رضا پسر شماست. عجب بچه شجاع و دليري داريد شما. تو فاميلتون به كي رفته؟ ويلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا.... 28 تير 1391-11:31:22 ادامه مطلب |
|
|
روايت «مرصاد» به روايت فواد بصري عضو جدا شده منافقين/ هداياي ويژه مسعود به فرماندهان مجرد
 رجوي با بحران ريزش نيرو مواجه بود به تدريج به فرمانده گردانها سرايت مي كرد. با يك سناريوي ضد بشري و از قبل تنظيم شده به فرمانده گردانهاي مجرد هداياي ويژه داد.
فواد بصري به سال 1342 در اراك متولد شده است. بصري پس از 19 سال از اين سازمان تروريستي جدا شد. آن چه خواهيد خواند روايت فواد بصري از عمليات به اصطلاح فروغ جاويدان كه در مرصاد الهي، به جهنم منافقين تبديل شد:... 28 تير 1391-11:19:44 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آقازاده كرماني كه به شهادت رسيد
 زماني كه داشتن پيكان يعني داشتن بهترين ماشين، آقا سعيد «بي ام و» داشت اما با يك موتور داغون به مسجد مي آمد تا نمازش را به جماعت بخواند.
در ناز و نعمت زندگي كردن و دست كشيدناز همه آن لذت هاي دنيايي كار همه كس نيست به جز افرادي كه چشم سر را بسته و چشم دل را بر خوبيهاي جاودانه باز كرده بود. شهيد سيد سعيد پور جندقي يكي از همان عارفاني است كه در جبهه به اين مقام رسيده است:... 28 تير 1391-11:16:36 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شهيد كاوه به روايت همرزمان/ مشت خاكي كه عراقيها را كور كرد
 در عمليات والفجر 9 موفق شديم ارتفاعي را كه مقر يكي از تيپهاي دشمن بود و موقعيتي كاملاً استراتژيك داشت بگيريم. عراقيها با يك حركت تاكتيكي درست، در ارتفاع بعدي، خط دومشان را تشكيل داده بودند. شدت آتش آنها به قدري زياد بود كه واقعاً ما را زمين گير كرده بود، طوري كه سرمان را هم نميتوانستيم بالا بياوريم.... 28 تير 1391-11:12:12 ادامه مطلب |
|
|
روايت «مرصاد» به روايت حجت شاه محمدي- خدا اين انگشت را از هر بلايي دور كند
 دست شما درد نكند علي آقا؛ خدا آن انگشتي كه روي ماشه گذاشتهاي و شليك ميكني و صاحبش را از هر بلايي دور نگه دارد.
در عمليات مرصاد كه جنگ رزمندگان اسلام با منافقين بود افراد بسياري شركت داشته و از جان خود گذشتند. يكي از بازوهاي نظامي كشورمان در سال 67 هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي بود كه به حق سربازانش در اين عمليات خوش درخشيدند.... 28 تير 1391-11:07:16 ادامه مطلب |
|
|
|