خاطره روايت سردار باقرزاده از شهيدي كه پشت در خانه مانده بود
 صبح كه بيدار شدم، مادرم گفت: شما ديشب شهيدي را با خود آوردي؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا شهيد را داخل خانه نياوردي؟ گفتم: مگر چه شده؟ گفت: من ديشب خواب اين شهيد را ديدم كه گفت: شما در جاي گرم و نرم آرميدهايد و من در آمبولانس. آيا اين رسم مهماننوازي است؟... 28 ارديبهشت 1391-08:26:13 ادامه مطلب |
|
|
گزارش مهمانپرست: نمايشگاه مستندات حملات شيميايي به ايران در حاشيه مراسمهاي بينالمللي برپا شود
 سخنگوي وزارت امور خارجه در بازديد از غرفه فعاليتهاي بنياد شهيد در نمايشگاه يكصدمين سفر استاني هيئت دولت، با استقبال از ارسال سفيران صلح به ساير كشورها، پيشنهاد برپايي نمايشگاه مستندات حملات شيميايي به ايران در حاشيه مراسمهاي بينالمللي را مطرح كرد.... 27 ارديبهشت 1391-12:05:30 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شما آدم داريد
 حضرت امام خيلي دقيق گوش ميدادند و به آن كسي كه صحبت ميكرد، خيلي با توجه نگاه ميكردند و ديگر به كسي توجه نداشتند. يك دور كه صحبتهاي ما تمام شد، صحبتهايي كه همهاش آثار فشارها، كمبودها و يا دلالي و عذرهاي عدم شروع عمليات بود، حضرت امام فرمودند: يادتان نرود كه اگر آنها هرچه هم دارند، شما آدم داريد...... 27 ارديبهشت 1391-11:48:40 ادامه مطلب |
|
|
خاطره بالاتر از گذشت!
 عدنان، رزمندۀ ايراني الاصل از برادران معاود عراقي است. او جواني بسيار مهربان و خوش برخورد است. چشمان بسيار زيبا نافذي دارد. او در اصل، عرب است. برادرش علي در عمليات والفجر مقدماتي مفقود الاثر شده است. برادر ديگرش ابراهيم در گردان شناسايي است. بعد از مدتي خبر...... 27 ارديبهشت 1391-11:16:29 ادامه مطلب |
|
|
فراخوان فراخوان همايش جنگ و دفاع در انديشه امام خميني(ره) آغاز شد
 فراخوان مقاله براي همايش جنگ و دفاع در انديشه هاي امام خميني(ره) با تاكيد بر نهضت بيداري اسلامي از سوي دبيرخانه دائمي قطعنامه 598 اعلام شد.
دبيرخانه دائمي قطعنامه 598 به منظور برگزاري همايش جنگ و دفاع در انديشه هاي امام خميني(ره) با تأكيد بر نهضت بيداري اسلامي اقدام به فراخوان مقاله براي اين همايش كرده است.... 27 ارديبهشت 1391-10:55:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره ديگهاي عراقي
 محمد رستمينژاد از رزمندگان استان خراسان در دفاع مقدس بود كه خاطرهاي از نحوه اسارت سربازان بعثي را بيان ميكند.
دراين خاطره آمده است: بعد از عمليات فتحالمبين، رفته بوديم توي سنگرها گشتي بزنيم كه يكي از برادران لگدي به ديگ آشپزخانه عراقيها زد و گفت: عجب ديگهايي! كه ناگهان صداي «دخيل الخميني» از ميان ديگ به گوشمان رسيد.... 27 ارديبهشت 1391-10:44:28 ادامه مطلب |
|
|
خاطره رزمندگاني عاشورايي
 ما تازه از فاو آمده بوديم و بعد از شهادت هفت نفر از دوستانمون در روز ولادت قمربني هاشم (ع) در ماموريت مين گذاري در مقابل دشمن، دل و دماغ كار جديد رو نداشتيم. بچه هاي گردان تخريب لشكر 10 غصه دار بودند. اوايل ارديبهشت 65 مصادف بود با نيمه شعبان، گفتيم با برپايي جشن ميلاد حضرت صاحب(ع) روحيه بچه ها عوض بشه و مراسم جشن مفصلي در حسينيه الوارثين بر پا شد. بچه ها سه ماهي بود مرخصي نرفته بودند. شهيد زينال الحسيني فرمانده گردان تخريب لشگر ده سيدالشهداء(ع) يك قول هايي داده بود كه در صورت موافقت فرماندهي بچ... 27 ارديبهشت 1391-10:40:08 ادامه مطلب |
|
|
خاطره مادرم نذر كرده تا به خط مقدم بروم
 اين لحظه هاي آخر آنقدر زاري كرده بود كه هم خودش خسته شده بود هم بچه هاي ستاد. شب قبل از اعزام، درست پشت چادر ما صداي گريه اش را شنيدم، از چادر بيرون زدم، ديدم گوشه اي كز كرده و اشك بر چهره ي آسمان سيمايش جاري است.
سيد مسعود شجاعي طباطبايي، يكي از عكاسان سال هاي دفاع مقدس و يكي از هنرمندان حال حاضر در جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي در يك از خاطرات خود از آن سال ها آورده است:... 27 ارديبهشت 1391-10:34:47 ادامه مطلب |
|
|
خاطره وقتي تركش به پيشاني حاجي بوسه زد
 وسط محوطه كه دورتادورش پر از ني بود حاج احمد دراز كشيده بود. غواصان سياه پوش دوره اش كرده بودند. يكي سرش را شانه مي كرد و ديگري خاك از روي لباسش مي تكاند. صحنه اي بود كه تا ابد از ذهنم بيرون نمي رود.
داشتيم براي عمليات آماده مي شديم. هر كس كاري مي كرد. لباسهايمان را در مي آورديم و لباس غواصي مي پوشيديم. بچه ها مي گفتند لباس دامادي، مي خنديدند.... 27 ارديبهشت 1391-10:34:47 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شهيد شيرودي در خطرناكترين حملهها و جنگها پيشقدم بود
 شيرودي واقعاً از ستارههاي درخشان مبارزات كردستان بود و به خاطر دارم كه با هليكوپتر خود مثل يك جت عمل ميكرد و هنگام هجوم به دشمن، بدنه هليكوپترش را كج ميكرد و به صورت مايل شيرجه ميرفت و دشمن را زير رگبار گلوله ميگرفت. او در خطرناكترين حملهها و جنگها پيشقدم بود.... 26 ارديبهشت 1391-10:37:44 ادامه مطلب |
|
|
|