خاطره شهيدي كه نحوه شهادتش را پيشبيني كرده بود
 موقع بيرون رفتن از سوله، ديدم شهيد ارسنجاني روي دو تا جيب و پشت پيراهن و جيب شلوارش نام ومشخصاتش را نوشته. گفتم «حاجي، تابلو اعلانات درست كردي!» او خنديد و گفت «ميدانم كه برويم جلو، برگشتي نداريم و همانجا ميمانيم؛ بعدها كه بچهها آمدند براي برگرداندن جنازههايمان از اين اسامي، جنازه را شناسايي كنند» و همين هم شد.... 25 ارديبهشت 1391-11:10:17 ادامه مطلب |
|
|
روايت از تحصيل در لندن تا خنثي كردن مين در شرهاني
 نقل است كه در قيامت بعضي ها حجت خدا بر سايرين هستند و خدا به خاطر اين حجت ها از گنهكاران عذر تقصير نمي پذيرد. در حديٍث آمده از جوان گنهكار سوال ميشود چرا خود را آلوده كردي؟ عذر ميآورد كه خدايا تو مرا زيبا آفريدي و اين زيبايي مرا فريب داد. خطاب ميشود يوسف را حاضر كنيد و ندا ميآيد به اين بنده ام نگاه كن! تو زيباتري يا او؟ اما يوسف با اين همه زيبايي دست از پا خطا نكرد.... 25 ارديبهشت 1391-11:02:38 ادامه مطلب |
|
|
خاطره اسمم در ليست شهدا بود
 خبر شهادت مرا بچهها عقبه گردان شنيده بودند به طوري كه شهيد قباد روشنفكر كه منشي گردان بود اسم مرا در ليست شهدا نوشته بود.
ساعت 2/5 شب بود كه از طريق بي سيمها با رمز يا قمر بني هاشم فرمان حمله صادر شد. گروهان يكم به فرماندهي شهيد ديلمي با دشمن درگير شدند.... 25 ارديبهشت 1391-11:02:03 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مروي بر زندگي و فعاليتهاي مرحوم استاد «عيسي سپهوني»
 نماد و تنديسي بر روي يكي از ديوارهاي ايستگاه مترو امام خميني(ره) نصب شده است كه مربوط به «گروه موزيك و سرود دانشآموزي استان لرستان» است. اين گروه زماني در جبههها با اجراي نواهاي حماسي و ديني،قوت قلب رزمندگان بود و حالا چند نفر از اعضاي همين گروه چهرههاي آشنايي در حوزهاي فرهنگي هستند.... 25 ارديبهشت 1391-10:51:10 ادامه مطلب |
|
|
گزارش خاطرات يك تركش 29 ساله/ گزارشي از يك جانباز دفاع مقدس
 وقتي خواهرش قرآن را جلوي صورتش ميگذارد و او با زبان آن را ورق ميزند و با چشمهايش كلمات خدا را دنبال ميكند، آنجاست كه ميفهمي «آقا فتحالله»، اين جانباز قطع نخاعي سالهاي توپ و تانك حرفهاي زيادي توي سينهاش دارد كه زبانش براي بيان آن حرفها او را ياري نميكند. گاهي قطره اشكي كه از گوشه چشماش روان ميشود، همه ناگفتههاي هشتساله جنگ را براي تو بيان ميكند.... 25 ارديبهشت 1391-10:55:50 ادامه مطلب |
|
|
خاطره رد خون بابا روي برف
 خيالات آشفته به مغز خان فشار آورد. انگار كه ناگهان او را در حوضي از آب يخ انداخته باشند نشاط كاذب مستي از سرش پريد و ترس و وحشت شديدي جاي آنرا گرفت. سرش گيج رفت. ليوان شرابش را با عصبانيت به زمين زد و در حالي كه چشمانش سياهي ميرفت به نظر آمد كه پاسدارها در حالي كه ماموستا و ديگر مردم روستا پشت سرشان حركت ميكنند، تكبير گويان وارد منزلش شده و او را كه با شنيدن اين شعار اعصابش خرد شده بود بيرون كشيده و با ريسماني بر گردنش در كوچههاي روستا بر روي زمين ميكشند.... 25 ارديبهشت 1391-10:50:48 ادامه مطلب |
|
|
روايت شقايقهاي سرخ داغ سينههايشان بر پيشاني تاريخ مانده
 از سمت راست، نيروهاي عراق فشار زيادي وارد ميآوردند. دشمن پيشروي كرده بود. با نيروهاي زرهي وارد شده بود و با تانك تيراندازي ميكرد. به فاصله دويست متري ما رسيده بودند. در هواي روشن صبحگاهي به راحتي همديگر را ميديديم. آنقدر خسته بودم كه ديگر نسبت به شليك تانكها بياهميت شدم. قدرت جسمانيام تحليل رفته بود. در كانالي كه آن حوالي بود، خوابيدم.... 21 ارديبهشت 1391-09:44:03 ادامه مطلب |
|
|
خاطره چرا پدرم از اعطاي درجه سرلشكري خوشحال بود؟
 مريم صياد شيرازي روايت ميكند: وقتي روز عيد غدير مقام معظم رهبري درجه سرلشكري را به پدرم اعطا كردند، به پدر گفتيم «راستش را بگوييد خيلي خوشحاليد درجه سرلشكري گرفتيد؟» اما جوابي نداد، طفره ميرفت و شوخي ميكرد. خيلي كه اصرار كرديم گفت «بله، خيلي خوشحالم ولي خدا شاهد است، خوشحالي من به خاطر اين درجه نيست... .... 21 ارديبهشت 1391-09:42:29 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت يادداشت ميرتاجالديني در مورد يك رزمنده دفاع مقدس
 اگر ديروز در جنوب لبنان جوانان حزبالله و در غزه و اراضي اشغالي فلسطين،شهادتطلبان فلسطيني رزمندگان دفاعمقدس را الگو قرار داده بودند؛امروز ديگر اين الگوهاي جهاني و بينالمللي شده است...
جملات بالا بخشي از يادداشت سيدمحمدرضا ميرتاجالديني معاون پارلماني رئيس جمهور در مورد ويژگيهاي «سيدنورالدين عافي» از رزمندگان دفاع مقدس كه اخيرا كتابي از خاطرات وي با نام «نورالدين پسر ايران» منتشر شده است، ميباشد.... 21 ارديبهشت 1391-09:41:16 ادامه مطلب |
|
|
خاطره فردا جمعه روز فرمانده ماست
 شهيد علي ميرمجربيان، همراه با يار هميشگياش، محمد وجداني، امر مهم آموزش را در سپاه بنيان گذاشت. به جرات ميتوان گفت كه اين دو بزرگوار، بالاترين و ارزندهترين خدمات را صرف پيشبرد اهداف جنگ كردند، اما متأسفانه با وجود گذشت اين ساليان، هنوز در گمنامي محض به سر ميبرند. آنها در نهايت، جان خود را در راه تحقيق و پژوهش گذاشتند، و در روز يازدهم آبان 61، در صحنه عمليات، و در اثر اصابت گلوله راكت هليكوپتر، در حالي كه مشغول يادداشتبرداري از نقاط ضعف و قوت نيروها بودهاند، به لقاي يار ميشتابند.... 21 ارديبهشت 1391-09:35:46 ادامه مطلب |
|
|
|