يادداشت احمد عزيزم اربعين تو هم تمام شد و كم كم داريم عادت ميكنيم كه تو هم رفته اي
 پيچ و خم زندگي و كشمكشهاي اجتماعي و سياسي چنان ذهنها را به خود مشغول ميكند كه اغلب از ياد ميبريم در كجاي اين گنبد دوار ايستادهايم و به كجا ميرويم. تكرار روز و شب چنين به ما القا ميكند كه اين چرخ همواره بر همين پايه ميچرخد. بر اين گمانيم كه جاودان در اين وضع خواهيم ماند. كمند آنها كه از اين خوش باوري رستهاند. از اين رو مردمان اين كره خاكي چند دستهاند:... 17 ارديبهشت 1391-10:46:23 ادامه مطلب |
|
|
خاطره وقتي در تيررس دشمن قرار گرفتم...
 پس از گذشت چند ماه از حضورم در «روستاي بيساران» در در محور مريوان ـ سنندج و برقراري آرامش نسبي در منطقه،تصميم گرفتم براي مدتي استراحت به مريوان بروم.بدين منظور با سپاه مريوان تماس گرفتم تا كسي را به عنوان جايگزين به اين روستا بفرستند.
جملات بالا بخشي از خاطره عنايتالله شكوري از رزمندگان مشهد در دفاعمقدس است كه در خاطرهاي از چگونگي رويارويي با ضدانقلاب ميگويد.... 17 ارديبهشت 1391-10:43:25 ادامه مطلب |
|
|
خاطره اعترافات دشمن!
 در يك روز سرد، ستوان احتياط، در جبهۀ نوسود مستقر مي شود. سنگيني آتش نيروهاي عراقي مانع نفوذ موضعي نيروهاي ايراني مي شود. در آن معركۀ كوتاه مدت، عراقيها تلفات زيادي را متحمل مي شوند. پيرمردي با صورت استخواني و محاسن سفيد و بلند به اسارت عراقي ها در مي آيد. عراقي ها با ديدن پيرمرد او را به تمسخر مي گيرند، ولي پيرمرد با سكوت و نگاه نافذش آنها را وادار به سكوت مي كند.... 17 ارديبهشت 1391-10:32:39 ادامه مطلب |
|
|
عمومي به مناسبت هفته معلم
 ستايشگر استاداني هستيم كه انديشيدن را به ما آموختند .
سالروز شهادت استاد شهيد مرتضي مطهري كه با صراحت ، ايدئولوژي اسلامي متكي به متون اسلامي را احياء نمود و با مبارزه با تفكرات التقاطي با كمال سختگيري ايستادگي كرد ياد آور معلمان شهيد ، رزمنده و آزاده اي است كه علاوه بر مبارزه در سنگر علم ، راه و رسم انديشيدن و زندگي كردن را به تأسي از معلم عاشورا به ما آموختند .... 17 ارديبهشت 1391-09:16:05 ادامه مطلب |
|
|
گزارش نشست بررسي انتشار مجموعه كتابهاي خاطرات خلبانان
 در ابتداي اين نشست، مرتضي سرهنگي مدير مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ و ادب پايداري اظهار داشت: قبل از جنگ اين تصور و باور تلخ نسبت به كشور ما به وجود آمده بود كه توان دفاع از كشورمان را نداريم
وي افزود: اما با آغاز جنگ و شروع عمليات ها، رزمندگان غيور كشورمان خلاف اين موضوع را نشان دادند، اما هنگامي كه رشته عملياتهاي پي در پي ما در جنگ آغاز شد اين باور تغيير كرد و ما توانستيم به دنيا بقبولانيم كه ما ميتوانيم از كشورمان دفاع كنيم.... 17 ارديبهشت 1391-09:10:37 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با همسر شهيد «علي اكبر شيرودي»/ اكبر ميگفت اگر امام بگويد دو فرزندت را قرباني كن، درنگ نميكنم
 مرور زندگي تمام آنهايي كه به نوعي با سرنوشت ديگران ارتباط داشته يا دارند، لحضاتي شيرين و منحصر به فرد را ميسازد. حال تصور كنيد اين افراد كساني باشند كه از تمام هستي خود نيز گذشته باشند و حتي اكنون ظاهراً بين ما نباشند كه خود بخواهند فداكاريهايشان را شرح دهند.... 17 ارديبهشت 1391-09:05:04 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاكريز نظر شده
 وي ميگويد: سال 61 بود و عمليات رمضان آغاز شده بود، من به عنوان يكي از اعضاي سپاه به منطقه اعزام و در گردان پشتيباني به انجام وظيفه مشغول شدم. در حملات شب گذشته عمليات، شهداي زيادي به انقلاب و اسلام تقديم كرده بوديم. بيشتر بچههاي گردان اهل نيشابور بودند، در اين ميان پيرمردي اهل بيرجند بود كه حدود 80 سال سن داشت. هم نيروي خدماتي گروهان محسوب ميشد و هم تك تيرانداز بود.... 16 ارديبهشت 1391-11:55:15 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مروري بر زندگي شهيد محمد قاسمي
 محمد 25 سالش بود. متولد 1340 بود. دوران ابتدايي تحصيلي را در روستاي خودشان «آشناخور» از توابع خمين گذرانده بود و دوره راهنمايي را در روستاهاي همجوارشان سپري كرد. با پاي پياده مسافت زيادي را طي ميكرد. سه سال متوسطه را در شهر خمين با گرفتن ديپلم به پايان رسانيده بود. خرداد 1359 وقتي كه ديپلم علوم انساني را گرفت به خدمت سربازي اعزام و در كردستان و در لشكر 27 محمد رسول لله مشغول به خدمت شد.... 16 ارديبهشت 1391-11:52:44 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو تندگويان در قامت يك فرزند
 در آخرين گفت وشنود منتشر نشده با خانم اشرف السادات مينونشان/
داني چگونه باشد؛ از دوستان جدايي؟...
ايشان در اين گفت وگو، از روزهايي گفته است كه جواد به او و خانواد هاش لبخند مي زد و نيز از روزها و شبهايي كه بغض را در گلويش نگه مي داشت و در نبود جواد، دردانه هايش را در آغوش مي كشيد و دم فرومي بست و گريه هايش را به خلوت خويش مي برد.... 16 ارديبهشت 1391-11:47:14 ادامه مطلب |
|
|
سخنراني برشي از يك سخنراني شهيد شيرودي/ تعجب ميكنم چگونه از غم خيانت چپيها هنوز ديوانه نشدهام
 من اگر زبان تيزي دارم، خوي تندي دارم عليه چپيها[ست]، شما اگر جاي من بوديد، بدتر از من ميشديد. اگر شما خيانتهاي اين آقايان را به چشم ميديديد، بدتر از من ميشديد و من تعجب ميكنم كه چرا هنوز ديوانه نشدم.
فرمانده شهيد خلبان «علياكبر شيرودي»، زبان تيز و خوي تندي در برابر اجانب و ضدانقلاب داشت و از هر فرصت ممكن براي افشاي ماهيت پليد آنها استفاده ميكرد.... 16 ارديبهشت 1391-11:45:14 ادامه مطلب |
|
|
|